کوچه ارغوان سوم غربی
ارغوان سوم غربی اینجا ارغوان سوم غربی است. کوچهای که فقط هشت خانه در آن قرار دارد. چهار خانه سمت راست و چهارخانه سمت چپ. یک طرف به خیابان عریض چمران راه دارد و انتهای کوچه به خیابان تنگ و باریک دانش. در خیابان دانش یک هنرستان دخترانه و دو دبستان دخترانه و پسرانه قرار دارد. اینجا کوچهایست که من هر روز یکساعتی را_ وقتی در ماشین نشستهام_ با خودم تنها [...]
تمرین واکنش نشان ندادن، بلدی؟!
۱. کافیست فقط چند دقیقه در اینستاگرام بچرخی و یکی دو پستی که در اکسپلور آمده ببینی. زیر هر پست صدها و گاهی هزاران کامنت میبینی که همگی روی هم دوزار نمیارزند. ۲. روزگاری در دوران ناپختگیام دلم میخواست برای هر نظر و هر حرفی که از اطرافیانم میشنیدم پاسخی صریح و شستهرُفته داشته باشم، پاسخی که دهان همه را ببندد. بلد نبودم. اغلب پاسخم سکوت و لبخند بود. آن سالها [...]
وقتی گُم میشوم…
۱. اژدهای کوچک گفت: چه باغ زیبایی! پاندای بزرگ سر تکان داد و گفت: ما پیداش کردیم چون بارها راه رو اشتباه رفتیم. ۲. اژدهای کوچک گفت: ذهنم گاهی مثل این طوفانه. پاندای بزرگ گفت: اگه درست گوش بدی، میتونی صدای افتادن قطرههای بارون روی سنگ روبشنوی. حتا توی طوفان هم میشه کمی آرامش پیدا کرد. ۳. بزرگ اژدها همان اژدهای کوچکی است که هیچ وقت تسلیم نشد. ۴. اژدهای [...]
منِ ارزشمند
ببین جان من خوب دقت کن! فکر نکن که دهانم را باز کردهام و میخواهم برای خالی نبودن عریضه شِروور ببافم! اینها مهماند، مهم. پس بخوان! _تا متنهای داغون و مزخرف ننویسی تا سالها قلم نزنی و ناامید نشوی، تا در خلوتت مچاله نشوی و عضلات تفکرت را تقویت نکنی نویسنده نمیشوی! _جایی میفهمی برای ساده کردن نوشتهات باید دهها بار ویرایش کنی، بنویسی حذف کنی، دوباره طوماری بنویسی، بعد شک [...]
دیروز، امروز، فردا
دیروز در اواخر دههی سوم زندگیام دچار بحران معنا شدم. زندگیام توالی روزهایی بود که یکی پس از دیگری میآمدند و میرفتند. بخشی از من در جستجوی چیزی بود که خودم هم نمیدانستم چیست! سالها بعد فهمیدم چیزی که درجستجویش بودم، معنا بود. وقتی در جستجوی معنا باشی در ابتدای مسیر احتمالن به در و دیوار میخوری؛ اما نکتهی مهم اینست که نقطهی اتصالت را گم نکنی. باید به جستجو ادامه [...]
دورهمی در کافه مانا
من هم مثل خیلیها طی یکسال اخیر انرژی روح و روانم به شدت اُفت کرده است. راستش با تغییراتی که در این یکسال در روحیاتم رُخ داده گاهی شگفتزده میشوم که چگونه دوام آوردهام و مینویسم. من آدم خوششانسی هستم زیرا دوستان بینظیری دارم؛ دوستانی که میدانند خُلقم حسابی به هم ریخته و باز هم تماس میگیرند، حالی میپرسند و دیداری ترتیب میدهند، سعیدقائدی یکی از آنهاست. جمعه دوازدهم آبان ماه [...]
با من بنویس!
دفتر سیصد برگیام سنگین و قطور است. خودکار آبی را لای دفترم میگذارم و دفتر را روی صندلی کنارم. باران نمنمک میبارد. اتوبان نیایش طبق معمول قفل است. خوشبختانه مسیرم در همان ابتدای ترافیک جدا میشود. به راست میپیچم و پُل را دور میزنم. چند ماهی میشود که در ماشین ننوشتهام. نوشتن در ماشین حال و هوای خاص خودش را دارد. *** در خیابانی فرعی و خلوت زیر درخت چنار بزرگی [...]
نامهای به پنجسال آینده
تا به حال به خودتان در آینده نامه نوشتهاید؟ آیا خودتان را در آینده تصور کردهاید؟ تجسم خودتان مثلن در پنج سال آینده؛ شاید برای بعضیها آسان نباشد، اما بد نیست یکبار امتحانش کنید. من هر از گاهی برای دقایقی کوتاه به آینده سفر میکنم. در سفرهایم آینده همیشه روشن و پر از برنامهها و چالشهای خوب است و میدانم برای اینکه به آن تصویر روشن و زیبا برسم باید امروز [...]
تجربهی گرانبهای من| دوام یک رابطه
تجربهای گرانبهای من اگر یک رابطهی همیشگی و با دوام میخواهی باید به طرف مقابلت کمک کنی خودش را دوست داشته باشد، نه اینکه تلاش کنی تو را دوست داشته باشد! زیرا کسی که خود را دوست داشته باشد به سوی رشدشخصی متمایل میشود. سپس خواهی دید که او شکوفا شده و باعث رشد و شکفتن تو نیز میشود. چنین رابطههایی روزبهروز زیباتر ، عمیقتر و سبزتر میشوند. [...]
بازخوردی به یادداشت “ضد انتظار” از شاهین کلانتری
شاهین کلانتری در یکی از یادداشتهایش نوشته بود: انتظار فلجم میکند؛ حتا پستترین نوع انتظار، از جمله، انتظار رسیدن پیتزا. فقط وقتی منتظر نباشم میتوانم به کارهایم بپردازم. باید از هر نوع انتظاری بگریزم، هیجانش به زجرش نمیارزد. وقتی این نوشتهی کوتاه را میخواندم با خودم فکر کردم چه قدر احساسات آدمها به هم شبیهاند! یاد این جملهی ایمان افتادم؛ "ما به هم وصلیم!" دلم میخواست شاهین روبرویم بود و به [...]
معنای زندگی شما چیست؟
سوال کوتاه است و به ظاهر ساده، اما وقتی در معنای زندگیات عمیق میشوی پاسخ دادن به این پرسش چندان ساده به نظر نمیآید. (ساعتها باید برایش وقت بگذاری.) معنای زندگی تو چیست؟ تو معنای زندگیات را در چهچیز_چهچیزهایی جستجو میکنی؟ در انیمیشن روح، معلم موسیقی و نوازندهی پیانو به نام جو گاردنر معنای زندگیاش را در همنوازی با یک گروه مشهور جستجو میکند، او تصور میکند نواختن پیانو در یک [...]
از مسیر بیاموزیم.
"از مسیر بیاموزیم" حاصل آموختههایم طی سالها یادگیریست که به صورت نکاتی ارزنده به اهالی رشدفردی تقدیم میکنم. این نکات حاصل تجربهها، شکستها، پیروزیها، رنجها، مقاومتها و صبوریهای من است. بخوانید _گفت: خبردارم که ماههاست به فلانی کمک میکنی.چرا؟ گفتم: من به او کمک نمیکنم، من به خودم کمک میکنم و از او هم سپاسگزارم که باعث شد همدلی در من رشد کند. _ شاید خدا قلبت را میشکند تا به [...]
گران باشید| تمرکز بر خود
شناخت جالب است! خیلی چیزها که تا همین چهار_پنج سال پیش برایم با اهمیت و جذاب بودند، امروز کمرنگ و بی اهمیت شدهاند. با خودم فکر میکنم همان موقع هم اهمیت نداشتند این ذهن کوچک من بود که به مسائل بیارزش اهمیت میداد. این روزها در روابطم کنترل بیشتری بر احساسات و هیجاناتم دارم، میتوانم بفهمم چرا گاهی حسی متفاوت و خاص را تجربه میکنم؛ میتوانم هیجانات منفی را کنترل کرده [...]
اگر از میان درد رشد نکنی، درد رشد خواهد کرد.
این جملهی حسین طاهری شگفتانگیزه: اگر از میان درد رشد نکنی، درد رشد خواهد کرد. میتوانم ساعتها بشینم و به این جمله زُل بزنم و لحظات پُرچالش و سخت زندگی را ببینم که یکی یکی از مقابل چشمانم میگذرند و درسی که آموختهام را یادآوری میکنند. اگر از میان درد رشد نکنی، درد رشد خواهد کرد.