در خانهی جدیدمان پنجرهها رو به خیاباناند. خیابانی عریض مقابلمان است. پنجرهی آشپزخانه رو به خیابان باز میشود، نکتهی جالبش اینجاست که ما در طبقهی همکف هستیم. هر وقت از پشت پردهی کرکرهای بیرون را تماشا میکنم، انگار وسط خیابان هستم. از خانه که بیرون میآیم سمت راستم حدود بیست_سی قدم آنطرفتر کاجستان دلانگیزی هست که بکر مانده! حال و هوای خانهی جدید را دوست دارم. ساعت به ده صبح نرسیده آفتاب در خانه میپیچد، هوای خانه مرا یاد خانههای قدیمی_خانهی مادربزرگم_ میاندازد.
خانهی جدید با خودش حال و احوال جدید میآورد. این تغییر و تنوع انرژی خوبی به من میدهد.
دیشب با محبوبه حرف میزدم، مثل همیشه صدایش پُر از هیجان و انرژی مثبت بود، میگفت خانهی جدید آدم را سر ذوق میآورد؛ راست میگوید محبوبه. احساس میکنم آدمِ دوسه هفته پیش نیستم. برنامههای جدید برای خودم نوشتهام. دهها ایده دارم که باید تا آخر امسال به مرحلهی اجرا در آیند.
تنوع و جابجایی روحیهی خلاقیت را در من پرورش میدهد. ذهن پس از مدت زمانی طولانی از یکجا ماندن خسته میشود. باید تغییر و تنوع را ایجاد کرد. نباید منتظر نشست. باید روحیهی نشاط و سرزندگی را در خود آفرید. این تنها راه کپک نزدن است. این تنها راه خلاقانه زندگیکردن است.
ثبت ديدگاه