سوال کوتاه است و به ظاهر ساده‌، اما وقتی در معنای زندگی‌ات عمیق می‌شوی پاسخ دادن به این پرسش چندان ساده به نظر نمی‌آید. (ساعت‌ها باید برایش وقت بگذاری.)

معنای زندگی تو چیست؟ تو معنای زندگی‌ات را در چه‌چیز_چه‌چیزهایی جستجو می‌کنی؟

در انیمیشن روح، معلم موسیقی و نوازنده‌ی پیانو به نام جو گاردنر معنای زندگی‌اش را در همنوازی با یک گروه مشهور جستجو می‌کند، او تصور می‌کند نواختن پیانو در یک گروه معروف از او چهره‌ای متفاوت می‌سازد، زندگی‌اش تغییر می‌کند و با لذتی همیشگی و مداوم همراه است.‌

وقتی در اثر یک حادثه به کما می‌رود، تجربه‌ی آشنایی با روح جوان او را برای یک تغییر بزرگ آماده می‌کند. لحظه‌ای که به زندگی برمی‌گردد و در سالن اجرا با گروه می‌نوازد، لذتی بزرگ و عمیق را تجربه می‌کند. گروه موسیقی روی صحنه غوغا می‌کنند. بهترین تشویق‌ها و تحسین‌ها از سوی تماشاگران و دوستان نثار آنها می‌شود. این تجربه شبی به‌یاد ماندنی برای جو رقم‌ می‌زند.‌

جو، بعد از اجرا بیرون از سالن از همکارش می‌پرسد: برنامه‌ی فردا چیست؟

همکارش می‌گوید: دوباره به سالن می‌آییم و اجرا می‌کنیم(می‌نوازیم)؛ لبخند بر روی چهره‌ی بشاشِ جو محو می‌شود زیرا در می‌یابد، فرداباز هم‌می‌نوازد اما می‌داند لذتش به اندازه‌ی امشب نخواهد بود.‌ زیرا تکرار یک تجربه لذتی شبیه هم نخواهد داشت.‌ قطعن احساسی که فردا در حین نواختن و پس از آن خواهد داشت مانند امشب نخواهد بود.

کریشنا مورتی می‌گوید: تلاش برای تداوم و تکرار لذت آن را تبدیل به درد و رنج می‌کند، زیرا این تجربه همان تجربه‌ی دیروزی نیست. 

اینکه در جستجوی شادی و لذت باشیم و مدام خود را در شرایطی سخت قرار دهیم تا لذت فوق‌العاده‌ای تجربه کنیم در اغلب موارد نتایجی عکس می‌گیریم.

به دنبال شادی بدوی از تو دور می‌شود. بمان و لحظاتی که میگذرند را مزه‌مزه کن‌ و از همین مزه‌کردن‌های کوچک لذت ببر.

به دنبال نتایج بزرگ، عجیب و دهان‌ پرکن نباش! آنجا که از غرور بادی به غبغب می‌اندازی و منتظری تا همه برایت کف بزنند؛ این شادی گرچه به نظر بزرگ می‌آید اما کوتاه است و تجربه‌ی لذت آن کوتاه‌تر!

امروز اول آبان هزارو چهارصد و دو که پیش‌نویس این مطلب را می‌نویسم دریافته‌‌ام که معنای زندگی‌ام کارهای به ظاهر کوچک و به ظاهر کم‌اهمیت و به ظاهر پیش‌پا افتاده‌ی زندگیست.

اینکه می‌گویم “به ظاهر” شاید این کارها از نظر بعضی‌ها بی‌اهمیت و کوچک بیاید ولی برای من بخش بزرگ و مهمی از زندگی‌ام را در بر می گیرد پس زندگی‌ام در این کارها معنا می‌یابد:

_ دقایقی که صرف نوشتن شکرگزاری می‌شود. (تاثیر مثبت شکرگزاری را در زندگی‌ام دیده‌ام.)

_ چهار روز در هفته دو مدل غذا درست می‌کنم و از اینکه ساعت بیشتری را با عشق صرف آشپزی می‌کنم لذت می‌برم.

_ وقتی تمرین‌های روزانه‌ را که مربی برایم فرستاده انجام می‌دهم.

_ وقتی به مادرم تلفن می‌زنم دقایقی طولانی شنونده‌ام. شنونده‌ی حرفهایی که عده‌ی بیشماری حتی یک دقیقه هم برای شنیدنش زمان نمی‌گذارند. او دوست دارد حرف بزند و من بشنوم. همین.

_ وقتی بسته‌های سفارشی لواشک و میوه‌خشک از راه می‌رسند.‌

_ وقتی آخر هفته‌ها در کنار همسرم سریال‌های معروف دنیا را می‌بینیم.‌

_ وقتی ایده‌ی مطلبی جدید برای نوشتن در سایت‌، در ذهنم جرقه می‌زند.

_ وقتی پیاده‌روی می‌‌کنم و ذهنم خالی‌می‌شود.

_ وقتی ‌کفش جدید می‌خرم. ( لباس خریدن به اندازه‌ی خرید کفش جذاب نیست!)

_ وقتی با پسرم به پادکست‌های ایمان گوش می‌دهیم و بعد آنچه دریافته‌ایم را با هم تحلیل و بررسی می‌کنیم.

_ وقتی چند ساعتی را صرف تفکر و اندیشیدن می‌کنم، سپس می‌فهمم که آرام و بی‌واکنش بودن چه دستاورد بزرگی است.

 

زندگی من با همین کارهایِ کوچکِ معمولی معنا می‌یابد. ساده اما عمیق!

رفتار و کیفیت روابط ما محصول طرز فکر، عادتها و سبک زندگی ماست. اگر می‌خواهی چیزی را درزندگی‌ات تغییر دهی باید طرز فکر و عادت‌هایت را تغییر دهی. سپس متوجه می‌شوی که معنای زندگی‌ات نیز تغییر می‌کند.