پرسید: اگر زمان به عقب برگردد با اطلاعات و بینش امروز، آیا باز هم این مسیر را برای زندگی‌ات انتخاب می‌کردی؟

بی‌درنگ پاسخ دادم: وقتی می‌دانم بعضی انتخاب‌ها چه نتایجی دارد، دیگر مثل قبل عمل نمی‌کردم ! با شناختی که امروز به دست آورده‌ام، روش دیگری به کار می‌بردم.

یکی دو مورد از چالش‌هایی را که در دو سال اخیر با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم مثال زد.

بعد گفت: اگر این مسائلی که با آن روبرو هستیم همان دو سال پیش بدون هیچ مانعی انجام می‌شد، اکنون کجا بودیم؟!

نگاهمان در هم گره خورد و گویی جرقه‌ای از یک آگاهی بسیار ژرف سراسر وجودمان را فرا گرفت.

 

درجات وسیعی از آگاهی و پختگی در دل چالش‌ها به وجود می‌آیند. البته نه برای همه‌ی انسانها!

همه‌ی انسانها این قابلیت را ندارند که از دل مسائل و موانع زندگی درسی بیرون بکشند و حکمت زندگی را در یابند.

برخی اتفاقات بسیار تلخ و آزاردهنده‌اند و آثار آن تا سالها با ما می‌ماند. به قول ایمان : هیچ اتفاقی بی‌دلیل رخ نمی‌دهد! دنبال درد نرو. روی درد نمان! ردِ درد را بگیر و درسش را بردار.

شاید سخت باشد، اما وقتی بفهمیم که اتفاقات رخ می‌دهند که ما را آگاه کنند، ما را متوجه خویش و وظیفه‌مان کنند، شاید تمرکزمان را از درد به ردِ درد معطوف کنیم و آنجاست که قدمی در جهت تغییر برمی‌داریم. دردها بی‌جهت رُخ نمی‌دهند. آنها می‌آیند تا مارا متوجه ضعفی در درونمان کنند.‌

هر انسانی با یک رسالت به این دنیا قدم می‌گذارد. وقتی رسالتش را به انجام رساند، کارش در این دنیا به اتمام رسیده! مهم نیست ما بدانیم رسالتش چه بوده، گاهی کسی می‌رود تا دیگران را به تغییر و تفکر وادارد.‌

 

اینکه ما پس از تجربه‌ی درد و از دست دادن، برای تغییر و رشد فکری و زندگی خود چه اقداماتی انجام دهیم، همه‌ی اینها بستگی به درک این موضوع دارد: هر کس رسالتی دارد‌. رسالت من چیست؟! اگر قرار است در درد بمانم و حل شوم پس رسالت او را( که رفته) بی‌ارزش کرده‌ام، من نیز باید در جهت یافتن رسالتم گام بردارم.

اولین گام خودشناسی است.

گام اول را بردار!