مسئله این است که ما خودمان را آنطور که واقعا هستیم قبول نداریم بنابراین میخواهیم تبدیل به آدم دیگری شویم میخواهیم زیباتر و خوشبختتر جلوه کنیم. زیرا فکر میکنیم اینطور همهی نگاهها به سمت ما میچرخد و همه در دل به ما غبطه میخورند که چقدر خوشبخت و جذابیم! و چند نفری ما را تایید میکنند. تاییدها و غبطهخوردن دیگران حس برتری به ما میبخشد.
هر قدر تاییدهایی که میگیریم بیشتر باشد احساس بهتری داریم اما باز هم کم است. باز هم نیاز به تایید بیشتری داریم و این نیاز هیچگاه از بین نمیرود.
اگر صدو پنجاه نفر در کامنت ما را تایید کنند و فقط یک کامنت منفی داشته باشیم تمام ذهنمان درگیر همان یککامنت میشود!
( نکند به اندازه کافی خوب نیستم؟!)
و دوباره نمایشهای جدید و رفتارهایی که بیشتر جنبهی خودنمایی دارند آغاز میشود.
این چرخه هیچگاه پایان نمیپذیرد.
این مدل زندگی ما را در سطح نگاه میدارد (انسانی سطحی که فقط به ظواهر توجه دارد) و از ما یک فرد غمگین و بیمار میسازد که ظاهری شیک دارد اما در درون نابسامان است.
برای همین است که مدام لحظات خود را به نمایش میگذاریم و از خود و زندگیمان میگوییم میخواهیم بر روی آنچه در درونمان میگذرد سرپوش بگذاریم! میخواهیم دیگران فقط ظاهر آراسته و موفقیتهایی که مدام آنها را جار میزنیم ببینند، میخواهیم درون آشفتهی خود را پنهان کنیم.
نه نمیشود!
درون آشفتهات حتی با خروارها بزک و لبخند و کلمات نمایشی پیداست . همه چیز پیداست.
آشغالها را زیر فرش مخفی نکن!
نقاب را بردار و خودت را از نو بازنویسی کن!
تا زمانیکه حرفها، تاییدها و نظرات دیگران برایت مهم باشند، حال خوب را تجربه نمیکنی.
ثبت ديدگاه