در جمعی نشستهام و با دقت به حرفها گوش میدهم. آن وسط یکنفر یکی از نوشتههایم را نقد میکند. او معتقد است من از موضوعی نوشتهام که قبلا گفته شده و تکراریست و فرد کناریاش حرف او را تایید میکند و میگوید : ایده کم است، تخیل کم است، تفکر کم است و باید نوآوری کرد.
من میتوانم در پاسخ جملهی همیشگیام را بگویم؛ 《گاهی باید حرفهای تکراری گذشته را به شکلی دیگر و با زبانی متفاوت بیان کرد. تکرار آن حرف مهم نیست، مهم اینست چقدر این موضوعات را در زندگی شخصی بهکار میبندیم.》
اما نمیگویم، چون این هم تکراریست. لبخند میزنم و با علامت سر حرفشان را تایید میکنم. در دلم، خطاب به خودم میگویم: چیزی جدید بگو. حرف تازهای بزن.
مهمانی تمام میشود و من به ایدههای جدید فکر میکنم.
مخاطبین ما منتظر شنیدن حرفهای تازهاند. منتظر ایدههایی بکر و متحولکننده. چیزی که بتواند در آنها انگیزهای برای حرکتی نو در زندگی ایجاد کند. همه میخواهند تغییر کنند، اما دشوار است، حرفهای تکراری گذشته به کارشان نمیآید بنابراین ایدهای بسیار خاص و متفاوت میخواهند.
حالا که این مطلب را مینویسم جرقهای در ذهنم پدید آمد، جرقهی نوشتن یک ایبوک دیگر. اولین ایبوکی که نوشتم به خاطر انتقادی بود که به یکی از داستانهایم شد و حالا به دنبال این نقد جرقهی نوشتن یک ایبوک در ذهنم پدید آمد.
حالا میتوانم به جرئت بگویم نقدهایی که به نوشتههایم میشود به شدت سازندهاند و باعث رشد و دریافت ایدههای بیشتر در من میشود. نقدها ایدههایی نو پدید میآورند. یکی از مواردی که در رشدفردی موثر است، شنیدن و فکر کردن درباره انتقاداتی است که به ما میشود.
هرکه نقدش بیش رشدش بیشتر …
ثبت ديدگاه