من یک بازنده‌ام ‍!

شنیدن یا دیدن این جملۀ کوتاه در لحظۀ اول چه حسی را در شما ایجاد می‌کند؟

شاید کنجکاو شوید و دلتان می‌خواهد این عنوان را باز کنید و متن را بخوانید. یا اگر جایی این جمله را شنیدید اولین سوالی که از گویندۀ جمله می‌پرسید، اینست: چرا بازنده‌ای؟ یا چه شد که بازنده شدی؟

قبل از اینکه داستان فرد بازنده را بشنوی، شاید کمی ترحم نیز با حس کنجکاوی همراه شود. معمولا اغلب افراد وقتی از زبان کسی اعتراف به باختن را می‌شنوند،در همان لحظۀ اول ممکن است برایش دل بسوزانند.

 

اما در اینجا من به فرد بازنده جور دیگری نگاه می‌کنم. فردی که اعلام باختن می‌کند، قبل از اعلام باختن، نقشۀ یک بُرد را در ذهن کشیده است. اگر او در مقابلش تسلیم شده بود، هیچگاه به بازنده‌شدن اعتراف نمیکرد.

 

اعتراف به باختن یعنی من امروز باختم اما نقشه‌هایی برای آینده‌ای نه چندان دور در ذهنم ترسیم کرده‌ام، نقشه‌هایی برای دوباره برخاستن و شروعی تازه.

بنظر من کسی که به باختن اعتراف می‌کند، شهامتش ستودنی‌ست، حتی اگر این باختن‌ها باز هم ادامه داشته داشته باشد، او توقف نمی‌کند. عقب نشینی نمی‌کند و پویایی نماد یک فرد سختکوش و خستگی‌ناپذیر است.

 

کسی که نشان داده همواره روبه‌جلو ، زنده و جاریست. اگر یک فرد بازندۀ سختکوش و یک فرد که با کمترین چالش‌ها برنده شده در کنار هم قرار دهیم، و از آنها بخواهیم دستاوردهای خود را بیان کنند،فرد بازنده دستاوردهای بیشتری ارائه می‎دهد، زیرا چندین راه شکست،حرف‌های گزندۀ اطرافیان، و تمسخرها را تجربه کرده است.

از بازنده شدن نترسید، از این بترسید که روزی در جایگاهی قرار بگیرید که حرفی برای گفتن نداشته باشید، که دستاورد چندانی به دیگران ارائه ندهید، که یک برندۀ شکننده باشید.

 

مطالب بیشتر 

تاثیر نوشتن در توسعه‌‌ی فردی| تداوم یک رابطه 

سازه‌های رسیدن به اهداف| چرا انگیزه مهم است؟