هدف می‌تواند کوتاه مدت باشد ، مثل نوشتن یک مقاله که چند روزه به سرانجام برسد و می‌تواند طولانی مدت باشد، مثلا شش ماه روی یک داستان کار کنیم یا یک برنامه‌ی کاهش وزن چند ماهه برای خود داشته باشیم.

طولانی‌تر هم می‌تواند باشد، مثلا هدفی چند ساله ، برنامه‌ریزی برای قوی شدن در یک مهارت و کار روی آن تا جایی که به نتایج دلخواه‌مان برسد.

 

هدف هر چه باشد،  بدون برنامه‌ریزی و کار مداوم به جایی نمی‌رسد. انگیزه و روحیه‌ی خوب به تنهایی کافی نیست، چیزی که مهم است اینست که چقدر ما حاضریم برای رسیدن به هدفمان هزینه کنیم.

هزینه می‌تواند وقت ما باشد، برای چه کارهای یا چه کسانی بیشتر وقت بگذاریم؟ از چه چیزهایی یا چه کسانی باید صرفنظر کنیم؟

چقدر برای یادگیری یک مهارت انرژی و حوصله به خرج می‌دهیم، تا بر آن مهارت مسلط شویم؟

تمرکز ما باید بر مهارت‌مان باشد یا پول و درآمد؟
چه کارهایی باید انجام دهیم تا ما را به هدفمان برسانند؟

 

گام اول

یک عادت مثبت روزانه در خود به وجود آوریم. عادتی که به ما انرژی و انگیزه برای کار بیشتر بدهد؛ که بر روی مهارت جدید تمرکز کنیم.‌ مثلا ساعت شش صبح از خواب بیدار شدن، پیاده روی، یک صفحه شعر‌خواندن در اول صبح، کار برروی مهارت جدید در اول صبح، نوشتن برنامه‌ی روزانه یا صفحات صبحگاهی.

 

گام دوم

برنامه‌ی روزانه‌ی خود را مکتوب کرده و به قسمتهای خیلی کوچک تقسیم کنیم؛ برای هر کاری زمان کوتاهی در نظر بگیریم.(مثلا در روز چندین کار ده دقیقه‌ای انجام دهیم.)

می‌توانیم کارها را در جدولی لیست کنیم و با انجام هر کار روی آن ضربدر بزنیم.

 

گام سوم

حتی کوچکترین موفقیت خود را ثبت کنیم یا با دوستان‌مان به اشتراک بگذاریم.

 

گام چهارم

دایره ارتباطمان را گسترش دهیم و آموخته‌هایمان را با دیگران سهیم شویم. یاد دهیم تا بیشتر یاد بگیریم.

 

گام پنجم 

هر جا به استراحت نیاز داشتیم، حتما استراحت کنیم. شاید لازم باشد کمی از کار فاصله بگیریم؛ البته نه اینکه کاملا رها کنیم، استراحت کوتاه تجدید روحیه و انرژی برای شروع دوباره است.

 

گام ششم 

به هیچ وجه عقب‌نشینی نکنیم. روحیه‌ی سرسختی را در خود پرورش دهیم. خود را با افراد با تجربه و کسانیکه سالها بیشتر از ما کار کرده‌اند مقایسه نکنیم، بهتر است برای ارزیابی خود، فقط خود را با چند ماه گذشته‌ی خود مقایسه کنیم.

گام هفتم

باید جایی برای شکست‌ها باز کنیم. در کنار تمام تلاش‌ها و برنامه‌ریز‌ی‌ها گاهی شکست اجتناب‌ناپذیر می‌شود.

انگیزه خوب است اما انگیزه به تنهایی کافی نیست. اگر به کسی بگوییم تو عالی هستی، تو با استعدادی ، تو باهوشی؛ و هیچ‌وقت او را با واقعیتهایی که در مسیر یادگیری و کسب مهارتها سر راهش قرار می‌گیرد، آشنا نکنیم؛ در واقع قدرت پذیرش واقعیت‌ها را از او گرفته‌ایم.

 

طبیعی است ما گاهی شکست‌ می‌خوریم .شکست‌خوردن عجیب‌ نیست، عین واقعیت است، ما مسیری را طی کرده‌ایم و شکست‌خورده‌ایم. درک و پذیرش شکست کمک می‌کند بار دیگر، مسیری دیگر را امتحان کنیم.

باید رنج شکست‌خوردن را بپذیریم. پذیرش کمک می‌کند به دنبال راههای تازه‌ای برای شروع دوباره باشیم.