امروز با خودم فکر میکردم چرا وقتی در رابطهای ما را نادیده میگیرند، دچار تنش و ناآرامی میشویم؟
چرا برخی افراد در برابر طردشدن رفتارهای هیجانی از خود نشان داده و پرخاشگر میشوند و برخی دیگر عکسالعمل ملایمتری دارند؟
من این تجربه را داشتهام، تجربۀ نادیدهگرفتهشدن؛ جایی که انگار تو را نمیبینند و با بیرحمی به گوشۀ رینگ زندگی پَرت میشوی.
چرا اجازه میدهیم هیجانات بر ما تاثیر بگذارند، آیا بهتر نیست به نتیجۀ رفتارهای هیجانی خود فکر کنیم. نمیتوان پلهای پُشت سر را خراب کرد و انتظار داشت پس از بازگشت همه چیز مثل قبل باشد. نه همه چیز تغییر میکند و آدمها دیگر شبیه قبل نیستند.
گاهی در مواقع عصبانیت دشوار است که روی رفتار خود کنترل داشته باشیم. ما اولین حرفی که به ذهنمان میرسد را بر زبان میآوریم و اولین رفتار هیجانی و بهدور از فکر را انجام میدهیم.
وقتی ما حرفی میشنویم یا رفتاری میبینیم که احساس میکنیم مورد بیاحترامی قرار گرفتهایم، خود را مستحق این حرفها و رفتارها نمیبینیم. چیزی که مهم است عکسالعمل ماست. حالا غرایز و هیجانات دست به دست هم داده، فشار خونمان بالا رفته و رفتاری انجام میدهیم، هر قدر که شدت خشم و بیحرمتی در رفتارمان بیشتر باشد، پس از بیرون ریختن خشم احساس بهتری خواهیم داشت، زیرا بار سنگینی که از خشم و ناراحتی روی قلبمان بوده یکباره تخلیه میشود.
آنجا که احساس میکنیم نباید به ما بیاحترامی شود و مستحق رفتار ناشایستی نیستیم، همین باور به خود و پذیرش خود کافیست. گاهی آدمها درک درستی از رفتار و حرفهای ما ندارند. گاهی ما با فردی که به ما بیحرمتی کرده، در یک مدار نیستیم، هم دغدغه و هم فکر نیستیم، بنابراین طبیعیاست اگر از طرف چنین فردی درک نشویم.
لزومی ندارد با افرادی که از نظر فکر و عقیده زمین تا آسمان با ما فاصله دارند، ارتباط داشته باشیم، حتی اگر نمیتوانیم آنها را از زندگی خود حذف کنیم، میتوانیم ارتباط کلامیمان را به حداقل برسانیم و از گفتگوهای غیرضروری خودداری کنیم.
وقتی با این دیدگاه با افراد ارتباط برقرار میکنیم، دیگر مهم نیست، نادیدهگرفته شویم و یا طرد شویم. زیرا دوری از شخص یا اشخاصی که در مدار زندگی و افکار ما نیستند، واقعا به سود ماست.
مطالب بیشتر:
ثبت ديدگاه