امروز یکی از دفترچه‌های یادداشتم را که بیش از یکسال گذشته در آن آرزوهایم را نوشته بودم، نگاه می‌کردم.

در هفتم شهریور سال نود و هشت لیستی از آرزوهایم را در دو صفحۀ دفتر نوشته بودم. یکی از آرزوهایم نوشتن یک کتاب الکترونیکی بوده و جالب اینکه کمتر از یکسال بعد یعنی تیرماه نودونه،  یک ایبوک غیر داستانی نوشتم و در سایت منتشر کردم.

در لیست آرزوهایم مواردی هست که هنوز به آنها نرسیده‌ام، اما زمانی که لیست را می نوشتم اصلا در باورم نمی‌گنجید که به دستاوردهایی که الان دارم برسم. من در جایگاهی قرار دارم که به ذهنم نمی‌رسید این جایگاه را آرزو کنم.

وقتی لیست آرزوهایم را می‌نوشتم به محتوا فکر نمی‌کردم، نمیدانستم محتوا چیست و یک محتواگر چه کارهایی انجام میدهد. دنیای محتوا متنوع، زنده و رشد دهنده است.

چقدر نوشتن و چاپ کتاب در لیست آرزوهایم برایم مهم بوده! انگار نمی‌دانستم‌ نوشتن کتاب آسان نیست، نمیدانم چرا در لیست آرزوهایم اینقدر نسبت به نوشتن کتاب بلندپروازانه فکر می‌کردم. من انتظار داشتم سالیانه دو یا سه کتاب بنویسم و این آرزو زیادی بزرگ است. شاید هم به این دلیل است که پس از فرستادن اولین کتابم برای چاپ ذوق و اشتیاق فراوانی که در من وجود داشت که مرا به نوشتن ترغیب می‌کرد.

زیادی ناشی بودم. نوشتن کتاب به این راحتی‌ نیست. باید مدام در حال مطالعه باشی، باید هر روز و در حجم زیاد آزاد نویسی داشته باشی، باید دهها کتاب را خوب و دقیق بخوانی واز روی آنها رونویسی کنی تا بتوانی یک کتاب بنویسی.

سال پیش بنظر نمی‌آمد نوشتن اینقدر دشوار باشد. هر چه جلوتر می‌روم، نوشتن دشوارتر می‌شود و من مصمم‌تر.

 

مطالب بیشتر:

با زیاد نوشتن فاصله‌ی بین مغز و دست کم‌می‌شود

 تلاش مستمر ، خلاقیت و احساس ارزشمندی