وقتی مشاور مدرسه به سارا گفت که نمیتواند رشتۀ حسابداری را انتخاب کند و رویای رفتن به این رشته را باید از سرش خارج کند، انگار یک سطل آب یخ روی سر سارا ریختند. مشاور گفته بود: تو در این زمینه بیاستعداد هستی و باید رشتۀ دیگری را انتخاب کنی.
در آن آزمون ۳۰ نفر شرکت کرده بودند. این آزمون به نام آزمون استعدادیابی برگزار شده بود، هر کدام از آن ۳۰ نفر با توجه به رشتۀ تحصیلی مورد علاقهشان، پس از ثبتنام در آزمون شرکت کرده بودند.
نگین و رویا دوستان سارا بودند نگین هم رشتۀ حسابداری را انتخاب کرده بود و مشاور پس از آزمون ورود او به رشتۀ حسابداری را تایید کرده بود. رویا هم گرافیک را انتخاب کرده بود و مشاور نیز ورود او به گرافیک را عالی تشخیص داده بود.
سارا کمی نا امید بنظر میرسید. آن شب تا دیر وقت بیدار ماند و به حرفهای مشاور مدرسه فکر کرد، بعد با خود فکر کرد، سه ماه دیگر تا آزمون بعدی فرصت دارم، میتوانم وقت بیشتری بر روی دروس اصلی بگذارم. شاید پس از سه ماه نظر مشاور تغییر کند.
از فردای آنروز سارا برای درسهای اصلی برنامهریزی کرد. هر روز تمرین میکرد، بیشتر کار میکرد، با خود گفت:« سه ماه تمرکز بیشتری روی درسها میگذارم.»
روزهایی که خانواده به مهمانی میرفتند، او در خانه میماند و برروی دروس تخصصی تمرین میکرد، ساعت خوابش را کمتر کرد، و سه ماه ارتباطش را با دوستانش کم کرد. در پایان سه ماه در آزمون بعدی که مشاور مدرسه ترتیب داده بود شرکت کرد.
در آن آزمون سارا در بین دانشآموزانی که رشتۀ حسابداری را انتخاب کرده بودند، نفر اول شد. سارا میگوید: «هنوز چهرۀ مشاور را به یاد دارم. چشمهایش از تعجب گرد شده بودند.» مشاور گفته بود:« مگر ممکن است، شاید اشتباهی شده!»
اما هیچ اشتباهی نشده بود، سارا ثابت کرده بود، استعداد هر چقدر ارزش داشته باشد، ارزشِ تلاش دوبرابر آنست.
اگر سارا حرف مشاور را سندی بر بیاستعدادی خود میدانست و هیچ تلاشی برای رسیدن به رشتۀ دلخواهش نمیکرد، روزها و ماهها بیهدف میآمدند و میرفتند و او زمان انتخاب رشته، از روی اجبار و بیعلاقگی رشتهای را انتخاب میکرد و بیهدف روزهایش را سپری میکرد، مسلما به دستاوردهای قابل توجهی هم نمیرسید.
نمیتوان صددرصد به آزمونهای استعدادیابی و تستهای هوش استناد کرد و برای آنچه واقعا خواهانش هستیم، هیچ تلاشی نکنیم.
در این داستان اگر تلاشهای سارا باز هم به نتیجه نمیرسید،حداقل یک نکته را برای او مشخص میکرد، اینکه به اندازۀ کافی برای رسیدن به خواستهاش از هیچ تلاشی بازنمیایستد؛ اینکار روحیهسختکوشی او را به خودش و دیگران یادآوری کرد و اعتماد بنفسش را افزایش داد. تلاش او نتیجه داد و او توانست با امتیاز بالایی به رشتۀ مورد علاقش وارد شود.
مطالب بیشتر:
تجربه نگاری| چگونه یک تدریس توانمندیام را به من یادآوری کرد؟
ثبت ديدگاه