روزگاری لائوتسه گفته بود:
سفر هزاران فرسنگی با گام اول آغاز میشود.
همیشه برداشتن اولین گام سخت و گاهی غیر ممکن بهنظر میآید. چه چیزی باعث میشود ما از شروع کردن هراس داشته باشیم؟
امروز دلم میخواست با دوستممحبوبه حرف بزنم، چند ویس برایش در واتساپ فرستادم. کمی بعد جوابم را در چندین ویس فرستاد. به اولین چیزی که اشاره کرد، آرامش و طمانینهای بود که میگفت در صدایم است.
به راستی صدایم همراه با آرامش بود؟ ویسهای خودم را باز کردم و گوش دادم. سعی کردم آرام حرف بزنم. بیشتر که گوش دادم خودم هم متوجه آرامشِ توی صدایم شدم.
بعد از خودم پرسیدم، چرا وقتی یکی از دوستان نکتهی مثبتی درباره ما میگوید، ابتدا باورش برایمان سخت است. من بارها نکات مثبتی را شنیدهام که دوستان به من محبت داشته و بیان کردهاند، اما در پذیرش و باور آنها دچار تردید شدهام.
با خودم میگویم: ” شاید از سر دوستی و مهربانی این چیزها را میگوید” نکته اینجاست کهما اغلب به تواناییهای خود و نقاط مثبت خود توجه نداریم و اگر کسی اشارهای به آنها کند، حرفش را کمتر باور میکنیم.
برای همین است که معمولا برای شروع کارها و چالشهایی که در زندگی مقابلمان قرار میگیرد، دچار تردید میشویم چون صدایی در سرمان هست که میگوید: شاید به اندازهی کافی خوب نیستیم و هنوز برای شروع زود است.
موضوع اینست که تا شروع نکنیم و تا وقتیکه با اشتباهات، ترسها و ضعفهای خود در کاری روبرو نشویم، نمیتوانیم نقاط منفی و ضعیف خود را شناسایی کرده و روی آنها کار کنیم.
هر قدر که کاری را دیرتر شروع کنیم و به دنبال کمال در خود و کارهایمان بگردیم، تجربه کردن و شکست خوردن را از خود دریغ میکنیم.
ما نمیخواهیم شکست و رویارویی با ضعفها را تجربه کنیم، به همین دلیل صبر میکنیم تا عالی و بدون نقص ظاهر شویم، تردید میکنیم، دیر اقدام میکنیم و با اینکار عزتنفس و اعتماد بنفس را در خود از بینمیبریم.
مثل همیشه خوب و دلپسند و صدای شما هم که گرم و آرامش بخش و برای من انگیزه دهنده است عزیزم.
ممنونم ندا جان. امیدوارم همواره شاد و برقرار باشی.