نزاز قبانی در یکی از شعرهایش به نام حماسه‌ی اندوه از عشق می‌گوید؛ او از آموخته‌هایش به واسطه‌ی عاشق شدن می‌گوید:

عشقت به من آموخت تو را در همه چیز جستجو کنم و دوست بِدارم درخت عریان زمستان را …

عشقی که به انسان وسعت دید بدهد و به او مسیر تأمل کردن و جستجو کردن را نشان بدهد بی‌شک عشقی قوی و رشد دهنده است. عشقی که انسان را آنقدر بزرگ کند که زشتی‌ها را زیبا ببیند و دوست بدارد عمیق و پایدار است.

عشقت مرا به شهر اندوه بُرد بانوی من! و من از آن پیش‌تر هرگز به آن شهر نرفته بودم !نمی‌دانستم اشک‌ها کسی هستند و انسانِ بی اندوه تنها سایه‌ای از انسان است.

عشق گرچه واژه‌ی زیبا و مثبتی است اما اندوه تکه‌ای از عشق است ، غمگین‌ترین واژه‌ها  به دل زیبا‌ترین‌ها راه می‌یابند.بی اندوه عشق قوی نمی‌شود.بی اندوه انسان بزرگ نمی‌شود.

عشقِ رشد دهنده در همه جا هست.درخانه میان خنده‌ها در کوچه و خیابان وسط دغدغه‌ها  در دفترکار و کنارت توی ماشین ،زیر باران و میان گیسوان و عطر لباس‌هایت! همه جا هست.

عشق بی دلیل می‌آید و تا رسالتش را به انجام نرساند از قلبت بیرون نمی‌رود. اندوه جزئی از عشق است که باید بپذیری و جستجو کنی. من فکر میکنم عشق وظیفه‌اش کمک به رشد و بزرگ شدن انسانهاست. عشق‌های بزرگ از قلب انسانهای بزرگ برمی‌خیزند.

ما عشق را درست نفهمیده‌ایم، عشق باید از ما انسان آرام‌تر و زیباتری بسازد. انسانی که از دیروز خود چند گام بهتر باشد .انسانی که اندوهِ عشق را دوست بدارد و با عشق خویش تکه‌های شکسته‌ی قلبش را به هم گِرد آورد.

 

مطالب بیشتر:

در مسیر قهرمانی 

با نوشتن،افکار و نوشته‌هایم رشد می‌کنند

عشق در سایه و پوشیدگی رشد می‌کند.