چند روزی بود از منیره خبر نداشتم؛ به ویسهاش عادت کردهام. از دغدغههایی که برای نوشتن کتابش میگوید.از تردیدهاو سوالهاش. امروز پیام دادم و حالش را پرسیدم. کلافه بود و درگیر نوشتن اولین کتاب کاغذیاش. یک کتاب الکترونیکی چند هفته پیش نوشت و در سایت گذاشت و حالا مشغول نوشتن یک کتاب دیگر است؛ میگوید: اول مهر باید تحویلش دهم،گیج و کلافهام.
درکش میکنم،نوشتن کتاب و همزمان تلاش برای به روز رسانی سایت و آماده کردن موضوعاتی برای تولید محتوا با خود تنش به همراه میآورد.
یاد خودم میافتم. این وضعیت را هر از گاهی تجربه میکنم.میدانم این تنشها تا حدودی طبیعی هستند،و هر بار با خود فکر میکنم چطور میتوانم خود را از این کلافگی بیرون بکشم.
نگاهی به قفسهی کتابخانه میاندازم،چندین کتاب نیمه خوانده دارم.امروز شروع به نوشتن برنامهای کردم .در این برنامه طی دو هفتهی آینده باید سه تا از کتابهایی که تا نیمه خواندهام را به پایان برسانم. وقتی کارهای نصفه و نیمهام را می بینم بیشتر دچار ناآرامی میشوم .هر چه کتابهای نیمه خوانده بیشتر میشوند، استرسام بیشتر میشود. نگرانی من از اینست که یک وقت در مسیرم جا نزنم. نکند روزی فرا برسد که نوشتن در زندگیام کم رنگ شود!
منیره میگوید :شبها نمیتوانم بخوابم و دلیلش را عشق به نوشتن میداند. دلش میخواهد بنویسد اما یک جایی در کتاب توقف کرده است. داستان پیش نمیرود. نگرانیاش را می فهمم.
به او میگویم :در طول روز یکی دوساعتی بخواب.کم خوابی انرژی را کاهش میدهد، ذهن را خسته میکند و یک ذهن خسته نمیتواند خوب بنویسد. طبق معمول ورزش را برایش تجویز میکنم و او امیدوار میشود بتواند ادامه دهد و یک جا نماند.
من وقتی مضطرب میشوم ،بیشتر تلاش میکنم تا هر جور شده محتوایی تولید کنم. کتابها را زیر ورو میکنم ،به چند فایل صوتی در حوزهای که به آن علاقه دارم گوش میدهم، فایل ورد را باز میکنم و به آن زُل میزنم ،می نویسم و به در و دیوار میخورم و در نهایت مطلبی را منتشر میکنم. با خودم میگویم: من از صفحهی سفید قویترم باید سیاهش میکنم و این کار را میکنم.
هر تغییر و هر رشدی در زندگی هزینه دارد،وقتی ما توسعهفردی و رشد را انتخاب میکنیم ،باید هزینهاش را بپردازیم. خستگی و کلافگی جزئی از مسیر موفقیت و رشد هستند.در این مسیر بارها مأیوس میشویم اما نیاز داریم شارژ شویم،نیاز داریم انگیزه بگیریم و شنیده شویم. نیاز داریم با افرادی که هم مسیر خودمان هستند گفتگو کنیم و از یکدیگر انرژی بگیریم و با قدرت به جلو گام برداریم.
مطالب بیشتر:
عاشق نتیجه یا فرایند بودن،مسئله ایناست.
کتاب الکترونیکی|تومیتوانی انتخاب کنی
سلام عالی بود خسته نباشید
ممنونم .آریا جان
خیلی خوبه کسانی در کنارمان باشن که حال ما رو درک کنن و ما رو به جلو هول بدن.
بله.قطعا همینطوره.ممنونم از شما