محمدرضا شعبانعلی درصفحهی اینستاگرامش خاطرهی یک سمینار را تعریف کرده که در آن، مترجمی درحال ترجمهی همزمان سمینار برای بقیه بوده، محمدرضا،آنطور که خودش میگوید :برای خودشیرینی نزدِ مدیرش آن مترجم را بیدقت میخواند و کار اورا پُر از اشتباه میداند.
درنیمهی دوم سمینار مدیر از محمدرضا میخواهد جای آن مترجم قرار بگیرد و ترجمه کند. نتیجه، یک ترجمهی ضعیف و پُر از خطا بود.
پس از سمینار مدیرش به او میگوید:
“فقط کاری را نقد کن که بتوانی بهتر از آنرا انجام دهی.”
عدهی زیادی از افراد وگاهی خودم ،زبان به انتقاد میگشاییم.من میدانم ،انتقاد کردن راه و روش خاصی دارد و نباید بدون اطلاع و اشراف داشتن به مسئلهای نظرم را بگویم ،اما پیش آمده که با دیدن یا شنیدن موردی لب به انتقاد گشودهام.
شنوندهی محض بودن سخت است.برای همین است که افراد دوست دارند نظر بدهند. آدم دلش میخواهد حرفی بزند و نظرش را بگوید. ما خیلی راحت و بدون وجدان درد راجع به هر چیزی یا هرکسی نظر میدهیم اما ظرفیت شنیدن انتقاد را نداریم.
با اینکه میدانیم انتقاد کردن در خیلی موارد موجب دوری افراد از ما میشود اما خود را با گفتن حرفهایی چون “از روی دلسوزی گفتم” یا “منظوری نداشتم” تبرئه میکنیم. اما اگر یکنفر همان حرفها رابه ما بگوید دلسوزی یا بیمنظوری او را نمیپذیریم.
در آخر آن پست اینستاگرام ،محمدرضا نظر کلی اش درباره نقد کردن این بود:
اگر به نظرت کاری ،نوشتهای،محصولی و… ضعیف بود تو به جای انتقاد کردن تلاش کن و بهترش را ارائه کن.
هر زمانی نوشتهای میبینم که بنظرم کم مایه است به خودم نهیب میزنم:
حرف نزن .نظر نده. سرت را پایین بینداز و مثل خر کار کن.تو اگر بیل زنی باغچهی خودت را بیل بزن چه کار به باغچهی دیگری داری!
مطالب بیشتر:
ثبت ديدگاه