اسکات آدامز،خالق مشهورترین و اثر گذارترین کتب کارتونی دیلبرت ،سخنران و نویسنده ی کتاب شکست بخورید و برخیزید ،در این کتاب از شکست های متعددش می گوید .(این کتاب در دسته ی کتابهای مدیریتی قراردارد).

آدامز از اشتباهات ،غفلت ها ،حماقت ها ،بدشانسی ها و شکست هایش در سراسر زندگی اش می گوید .

قسمتی از مقدمه ی کتاب:

این کتاب،داستان موفقیت بسیار نامحتمل یک فرد در بافتار مجموعه ای از شکست های خجالت آور است. اگر در آغاز سفر خود به سوی موفقیت، با هر تعریف مد نظر خود،قرار دهید ،یا به این فکر کنید که کجای کار را اشتباه رفته اید،ایده های نابی در این کتاب خواهید یافت.شاید ترکیبی از آنچه می دانید بعلاوه ی آنچه من به خیال خود می دانم،برای دورنگه داشتن شما از ورطه ی شکست کافی باشد.

آیا موفقیت تدریجی من،اساسا ماحصل استعداد،شانس،سخت کوشی،یا ترکیب تصادفی متعادلی ازتمام اینها بوده است؟آنچه نسبت به آن مطمئن هستم استفاده از راهبرد هشیارانه مدیریت فرصت هاست.به نحوی که شانس راحت در خانه ام را بزند…

در اینجاجملاتی از کتاب را انتخاب کرده ام :

۱٫تمام آنچه از زندگی می خواهید،جوشش عظیم شکست است.راه حل اینست که از دل شکست،چیزهای خوب بیرون بکشید.

۲٫اگر موفقیت آسان بود،همه موفق می شدند.موفق شدن نیازمند تلاش است.این حقیقت برای شما مزیت است،چرا که افراد تنبل را از بازی خارج می کند.

۳٫اشتیاق ،چیز چرندی است.بیش از آنکه اشتیاق باعث موفقیت شود،موفقیت باعث اشتیاق می شود.(نویسنده در یک فصل توضیح می دهد که تنهامشتاق بودن برای شروع و ادامه کار کافی نیست). اگر از یک میلیاردر درباره موفقیتش بپرسید ،ممکن است بگوید شور واشتیاق،چون این پاسخ بسیار هیجان انگیز است که از قضا خاضعانه نیز است.اما بعد از کمی دوستانه شدن فضای مباحثه ،فکر می کنم بگوید : موفقیت وی ترکیبی از اشتیاق،خوش شانسی،عزم راسخ،خوش فکری و اشتهای ریسک وی بوده است. 

۴٫هر فرد به جای هدف باید سیستم داشته باشد.سیستم این بود که باید مستمرا” به دنبال گزینه های بهتر گشت. افرادی که از سیستم ها استفاده می کنند ،عملکرد بهتری نسبت به افرادی دارند که از هدف استفاده می کنند. بطور مثال: در دنیای رژیم غذایی کم کردن ۲۰ کیلوگرم یک هدف است،اما تغذیه ی درست یک سیستم است.در دنیای تمرین بخ پایان رساندن دوی ماراتن در کمتر از ۴ ساعت یک هدف است اما تمرین روزانه یک سیستم است.(درفصل شش نویسنده توضیح می دهد که این نظریه چگونه در دنیای کسب وکار نیز می تواند به تجربیات فرد کمک کند).

۵٫مزیت رقابتی من ،خلاقیت بود. سیستم من مبنی بر خلق چیزهایی که مردم می خواهند وبازتولید آن درتعداد زیاد تقریبا زنجیره ای از شکست ها را به ارمغان آورد. طبق نقشه ،تمام تلاش هایم با دید بلند مدت انجام می شدند.آیا من به جای سیستم ،مبتنی بر هدف بوده ام؟ بنظر می رسد تا قبل از چند شکست اول،این چنین بود ه است. احساسی شبیه کوبیدن سر به دیوار آجری داشتم.اما در زمانی که سیستم محور بودم ،احساس می کردم روی هر پروژه ای که کار می کنم ،روز به روز با صلاحیت تر می شوم. هر روز آن سالها ،وقتی بعد از بیدار شدن از خواب ،چشمانم را می مالیدم و ساعت کوکی را خاموش می کردم ،با این اندیشه بیدار می شدم. “امروز ،همان روز مد نظر من است.”

۶٫یکی از بزرگترین موانع موفقیت و قاتل حرفه ای انرژی ترس ناشی از نداشتن الزامات مسیر حرفه ای ایده آل شماست.برای مثال ممکن است ایده ای عالی درارتباط با یک کسب وکار کوچک داشته باشید ،اما نمی دانید که چگونه یک نام مناسب انتخاب کنید ،امور حسابداری را انجام دهید ،درگاه اینترنتی راچگونه درست کنید و سایرموارد. وقتی هیچ چیزراجع به یک موضوع خاص نمی دانید،فکر کردن به این امر که یادگیری سریع آن مشکل خواهد بود ،خیلی دور از ذهن نیست.

۷٫ساده ترین روش برای مدیریت نگرش اینست که تاحد امکان از سرگرمی های شادی بخش استفاده شود.ورزش،تغذیه و خواب اولین کارهایی هستند که باید برای بهبود نگرش و افزایش انرژی در نظر گرفته شوند.

۸٫یکی از مزایای داشتن یک پروژه بزرگ تحول آفرین اینست که همیشه طی فرآیند شکست،چیز ارزشمندی یاد می گیرید.و تا زمانی که رویاهای بزرگ داشته باشید،شکست هم سر راه شما قرار خواهد گرفت.

۹٫یک راهبرد عالی در زندگی اینست کهدر یک حوزه،هر حوزه ای کهباشد،ماهر شوید و اجازه دهید این احساس خوب ،شما را به موفقیت های بهتر و جدید سوق دهد. موفقیت می تواند تبدیل به عادت شود.

۱۰٫خوش بینی من (نویسنده خودش را فرد خوش بینی می داند) مانند یک گربه پیر می ماندکه دوست دارد چندین روز گم شود،اما همیشه برمی گردد.و صادقانه بگویم در مجموع رویدادهای زندگی که تا آن لحظه برایم رخ داده بود،حسی داشتم که در این مورد نیز ازقواعد طبیعی احتمالات مستثنی خواهم شد، و احتمالا ریشه خوش بینی من نیز همین بود.

 

 

مطالب بیشتر:

شکست می خورم و برمی خیزم