آدمها در شرایط و موقعیت های مختلف رفتارهای متفاوتی از خود نشان می دهند. نوع برخوردی که ما با مسائل و مشکلات زندگی داریم نشان می دهد ،چقدر در برابر سختی ها و شکست می توانیم قدرتمند و یا ضعیف ظاهر شویم.

در اینجا به بررسی و مقایسه مدل ذهنی منتقد و مدل ذهنی وکیل ،در برابر شکست ها می پردازیم؛

مدل ذهنی منتقد وقتی با شکست روبرو می شود باخود می گوید : عجب حماقتی کردم ،شکست بدی بود ،من استعدادم از فلانی بیشتر بود ،دفعه ی پیش خیلی بهتر بودم ،می دانم من یک مشکلی دارم و…

ذهن منتقد مدام دنبال این است که شکست و مشکلی که پیش آمده را بزرگ کند و خودش را سرزنش کند. تصورمی کند به آخر خط رسیده و جایی برای جبران و بهبود وضعیت وجود ندارد. (نه دیگر نمی شود کاری کرد اوضاع خیلی خراب است).

در مقابل آن مدل ذهنی وکیل قرار دارد ،که در صورت موفق نشدن و روبرو شدن با شکست، فکر می کند و سعی می کند ازاین دردسر پیش آمده نکته و مورد موثری بیرون بکشد. او از خود می پرسد :کجا اشتباه کردم ؟ اولش خوب پیش رفتم بعد چه اتفاقی افتاد که نتیجه به اینجا کشید ؟ چه کار می توان کرد ؟ باید چه مهارتی یاد بگیرم تا از این وضعیت رهایی یابم؟

مدل ذهنی وکیل با پرسش هایی که مطرح می کند ذهن خود را به تکاپو وا می دارد تا بتدریج پاسخ پرسش هایش را پیدا کند و مشکلات را ریشه یابی کند.

مدل ذهنی منتقد به خودش می گوید کارها افتضاح پیش رفته اند و هیچ کاری نمی توان کرد و مشکلات به قوت خود باقی هستند .همچنان سردر گم می ماند و در مقایسه با مدل ذهنی وکیل کار زیادی از پیش نمی برد.

مدل ذهنی وکیل از خود می پرسد؛ چرا این اتفاق افتاد ؟ سپس به دنبال راه حل می گردد و در صورت لزوم با یادگیری وبهبود مهارت ها خود را برای شکست های بعدی آماده می کند.

همانطور که اسکات آدامز گفته :

به استقبال شکست می روم.قدر دان آن هستم و در نهایت بیشترین استفاده را از شکست می برم.شکست همیشه چیز ارزشمندی با خود به ارمغان می آورد.تا زمانی که آن چیز ارزشمند را از شکست استخراج نکنم ،رهایش نخواهم کرد.

 

مطالعه بیشتر:

شکست می خورم و برمی خیزم 

خلاقیت و عزت نفس|داستان سه زن