اسکار وایلد جمله ی معروفی دارد ،او گفته :

وقتی همه با من هم عقیده می شوند تازه احساس می کنم که اشتباه کرده ام.

برای ما خوشایند است که وقتی حرفی می زنیم یا نظری می دهیم از همه طرف تایید و تحسین بگیریم؛مخصوصا وقتی که یک نظر مخالف آن وسط هست و پس از کلی گفتگو موفق شویم حرف خود را به کرسی بنشانیم و یکی دو رای موافق هم به ما داده شود ،آن لحظه حس می کنیم کوه غروریم و احساس پیروزی می کنیم و خوشحالیم که فرد مقابل رو شکست دادیم.

چند روز پیش یک مورد مشابه همین جمله ی آقای وایلد برای من پیش اومد. از اونجایی که این روزها معلمان بصورت مجازی امتحانات پایان سال رو میگیرن .معلم دختر من هم تصمیم گرفت که امتحان اجتماعی رو بصورت تصویری در واتساپ بگیره. از اونجایی که دختر من تلفن همراه نداره و با گوشی من سر کلاسا حاضر میشد فرستادن ویس و تصویر براش راحت نبود .و درتمام این مدت اگر نیاز به فرستادن پیامی بود به صورت نوشتاری با معلمش در ارتباط بود اما همیشه به ویس های معلم گوش میداد و تکالیفش رو انجام میداد. روز امتحان اجتماعی که اولین امتحان هم بود. درست یک ربع قبل از امتحان معلم توی گروه نوشت امتحان به صورت تصویری هست.

وقتی این پیام رو دیدم نگران شدم چون میدونستم امتحان تصویری برای دخترم راحت نیست. اتفاقی که افتاد این بود که وقتی معلم تماس گرفت از چهار سوال فقط یکیش رو تونست جواب بده با اینکه سه بار کامل کتاب رو مرور کرده بود. معلم متوجه اضطرابش شد وگفت فردا دوباره ازت امتحان میگیرم .

با خودم فکر کردم یک روز قراره چه اتفاقی بیفته. وقتی امروز اضطراب داره فردا هم همین اضطراب وجود داره.با اینحال سعی کردم محیط خونه رو از استرس ونگرانی خارج کنم و تشویقش کنم یکبار دیگه کل کتاب رو بخونه.در ساعت های استراحتش موزیک های مورد علاقشو گوش بده و سعی کردم مدام توانایی ها و استعدادهایی که در زمینه یادگیری زبان انگلیسی و استعدادش در زومبا رو بزرگنمایی کنم.

روز بعد یکساعت پیش از امتحان مجدد من در گروهی که بمنظور تعامل بین مادرها تشکیل شده این موضوع رو عنوان کردم . و گفتم وقتی که تمام این سه ماه که آموزش مجازی بوده معلم حتی یکبار هم بصورت تصویری درس نپرسیده و آزمون نگرفته و دقیقا یک ربع جلوی امتحان که اسمش امتحان نهایی پایه ششم هم هست اطلاع میده آزمون بصورت تصویری هست خب معلومه که بچه ها دچار استرس میشن و نمی تونن خوب پاسخ بدن. درستش این بود که در کنار آموزش های مجازی آموزش های کلاس و امتحان تصویری هم ارائه میشد تا بچه ها با فضا بیشتر آشنا بشن.

بلافاصله بعد از این صحبت من یکی دو نفر نظر موافق رو اعلام کردن و گفتن اونا هم به مشکل برخوردن و بچه هاشون دچار استرس شدن اما سه نفر دیگه که از این پیام من نمی دونم چه برداشتی کرده بودن بشدت مخالفت کردند و یکی از اونها انگار که این پیام من توهین به شخصیت معلم بوده بازخورد تندی داشت.

من سعی کردم به همون شکلی که نظرم رو در پیام اولی گذاشته بودم تاکید کنم که بنده با معلم مشکل و خصومتی ندارم و اگر نظری گذاشتم بخاطر بار استرس زیادی بود که از دیروز به من و دخترم و من وارد شده .

کمی بعد معلم دوباره تماس گرفت و دخترم این بار تونست به همه ی سوالات پاسخ درست بده. من هنوز ازبرخورد اون خانم ناراحت بودم. چون فکر میکنم آدمها نباید تنها خودشون رو ببینن و چون چند نفری  ازمون تصویری براشون راحته فکر نکنن همه مثل هم هستن . من از اونجایی که نظر خودم رو کاملا منطقی و درست می دیدم نمی تونستم قبول کنم چرا بازخورد تندی گرفتم. بعد با خودم گفتم من اصلا نباید چیزی می گفتم و نظری میدادم . در واقع من از شنیدن نظر مخالف ناراحت شدم و این ناراحتی سه چهار روز فکر منو درگیر کرد. حالا دیگه من از اون فرد ناراحت نبودم از خودم ناراحت بودم که چرا سعی نکردم بیشتر از خودم دفاع کنم و حرفی بزنم که یک جورایی اون خانم رو سر جاش بنشونم.

دوروز بعد دخترم امتحان دیگه ای داشت قرار شد اون هم بصورت تصویری باشه. اما درست ده دقیقه قبل از امتحان معلم گفت که بصورت کتبی میگیره .سوالات رو میفرسته و نیم ساعت وقت میده. با کمال تعجب دیدم دخترم گفت:  چه بد کاشکی همون تصویری بود. با تعجب گفتم : تصویری زمان زیادی نداری و بلافاصله باید جواب بدی . ولی کتبی میتونی فکر کنی. و اگر یک سوال رو بلد نبودی روی. ولی سوال بعد تمرکز کنی. کمی فکر کرد و گفت :خب ،اینم خوبه ولی تصویری هم بد نبود.

متوجه شدم وقتی یک موقعیت جدید وخاص در زندگی به جود میاد،بعضی افراد دیر تر خودشون رو با شرایط وفق میدن و بعضیا هم زودتر. خب دختر من درتمام مدت این سه ماه نتونست با فرستادن ویس ارتباط خوبی برقرار کنه و همین باعث شد وقتی صحبت امتحان به صورت تصویری به میان اومد من دچار استرس بشم و شاید به همین دلیل اون هم بار اول که معلمش تماس گرفت نتونست خوب جواب بده .

امتحان به صورت تصویری وقت وانرژی زیادی از معلم گرفت و از اونجایی که تعدادی از بچه ها مشکل ضعیف بودن سرعت اینترنت رو داشتن و در سفر بودن معلم تصمیم گرفت بقیه امتحانات رو کتبی بگیره.

چیزی که سه چهار روزی ذهن منو درگیر کرده بود باز خورد بدی بود که از اون خانم در گروه گرفتم. من با شنیدن نظرات موافق احساس خوبی داشتم .احساس غرور از اینکه تایید دیگران رو گرفتم.اما نظرات مخالف رو به هیچ وجه نمی تونستم بشنوم. می دونستم که این یک ضعف به حساب میاد اما اینکه چه جور باید این ضعف رو برطرف کنم ،راهش رو نمی دونستم.

دیروز که این جمله ی اسکاروایلد رو دیدم.با خودم گفتم : شنیدن نظر مخالف همیشه هم بد نیست،در واقع شنیدن نظرات مخالف باعث میشه آدم فکر کنه و بیشتر درباره ی موضوعی که باهاش درگیر شده مطالعه و تحقیق کنه و بررسی کنه که ریشه ی این مشکل کجاست. شاید بهتر بود من استرسم رو کنترل می کردم و اون رو به دخترم انتقال نمی دادم، و بعد اون موضوع رو به جای اینکه در گروه عنوان کنم راجع بهش بنویسم و فکر کنم و حداقل با افرادی مشورت کنم که بتونن کمک کنند.

شنیدن نظرات موافق درسته حس بهتری به آدم میده و آدم احساس قدرت و غرور می کنه اما ،تغییر و رشدی در من ایجاد نمی کنه. در واقع من زمانی که از همه طرف تایید و تحسین بگیرم دیگه به ضعف های خودم توجهی ندارم و سعی نمی کنم مشکلم رو حل کنم.

مطالعه بیشتر:

محتوا به من یاد داد

ذهنت را کنترل کن|معرفی یک کتاب