مشکلات و ریشه یابی آنها

گاهی با خود می گویم :خوش بحال آنان که نمی دانند! نمی فهمند!  فکر می کنم آدم اگر در بی خبری و نادانی بماند به نفعش است.

راست گفته اند آگاهی درد دارد؛ برخی اطلاعات که پس از مطالعه بدست می آوریم همچون پُتکی می شوند و بر سرمان فرود می آیند، که تا مدتها گیج و منگ می مانیم. سپس روزها به نادانی و حماقت مان فکر می کنیم وبرخود لعنت می فرستیم!

بدترین کاری که می توانیم بکنیم نشستن وتحلیل کردنِ گذشته است. همینکه بفهمیم مشکلی وجود دارد،کافی است. اگر بخواهیم گذشته را شُخم بزنیم حماقت ها جلو چشم مان رژه می روند و ما را بیش از پیش آشفته و نگران خواهند کرد.

چه باید کرد ؟

تجربۀ شناخت خود به من آموخت که باید در جهت رفع نقص هایم گام بردارم. چقدر می خواهم از واقعیت ها فرار کنم ؟ به خودم که نمی توانم دروغ بگویم و ضعف ها را از خودم مخفی کنم! دلیلی ندارد با کسی در بارۀ آنها حرف بزنم.باید ریشۀ مشکلم را پیدا کنم ، بپذیرم ، مطالعه کنم و برای بهبود آنها تلاش کنم. اگر لازم باشد از فرد متخصصی کمک بگیرم. می توانم کم کم با تغییر در رفتار و عادت ها و تغییر طرز نگاهم به زندگی، به خودم کمک کنم.

هرکسی درون خود داستانی دارد که از دید من پنهان است، شاید بهترباشد آدمها را بیشتر درک کنم و کمتر قضاوت کنم.

فکر می کنم بهترین کسی که می تواند به ما کمک کند در ابتدا خودمان هستیم .ما باید بر ضعف ها و گره هایی که آزار مان می دهند غلبه کنیم .باید وقت و انرژی بیشتری به خود اختصاص دهیم .چه کسی مهم تر از خودِما؟ آدمها همیشه بهترین چیزها را برای کسی می خواهند که دوستش دارند. همیشه افرادی در نزدیک و اطراف ما بوده اند که بهترین امتیازات را برای آنها خواسته ایم ، چرا یکبار خودمان را در الویت قرار نمی دهیم و برای توسعِۀ خود تلاش نمی کنیم؟!

مطالب بیشتر:  

من دریافته ام که راه طولانیست

گزیده ای از یادداشت های روزانه ام