دخترم آوا از کودکی بخاطر عفونتهای مکرر گوش دوبار عمل شد. پس از آن گوشش به کارخانۀ تولید جرم تبدیل شد( البته این تعبیر من است و از نظر پزشکی و علمی نمی‌دانم به آن چه می‌گویند) به گفتۀ دکتر به دلیل شکل مجرای شنوایی‌اش است که جرمها یکجا جمع می‌شوند و باعث کیپ شدن گوش می‌شوند. امروز بخاطر مشکل در شنوایی گوش راستش به درمانگاه رفتیم. دو روزی بود که می‌گفت: گوشم کیپ شده.

پس از پرداخت ویزیت و دریافت شماره نشستیم تا نوبتمان شود. چند نفری هم قبل از ما آمده بودند. پس از گذشت نیم ساعت نوبتمان شد و متخصص گوش و حلق و بینی را ملاقات کردیم. دکتر گفت که باید دارویی استفاده کند و سه روز بعد برای شستشو آماده شود.

نگاهی به آوا انداختم. چهره‌اش عادی بود و آرام. یادم افتاد اولین بار که عبارت شستشوی گوش را شنید ترس را در چشمانش ‌دیدم، اما این بار با لبخند از دکتر خداحافظی کرد و آماده شد تا سه روز دیگر برای شستشوی گوش به درمانگاه برویم.

در راه برگشت به این فکر میکردم برای ارتودنسی هم همین شکلی بود. وقتی برای ویزیت اولیه نزد متخصص ارتودنسی رفتیم، مدام از من می‌پرسید، میخواهد چه کار کند؟ چیزی توی دهانم می‌گذارد؟ چقدر طول می‌کشد؟ موقع غذا خوردن اذیت نمی‌شوم؟ برای خوابیدن هم بایدآن سیم‌ها توی دهانم باشند؟ و کمی نگرانی توی چشمانش بود.

پس از دوسه بار مراجعه به دندانپزشک به جایی رسید که موقع کار با دکتر شوخی هم میکرد و دکتر با همان لحن آرام و خنده جوابش را می‌داد.

فضاهاو تجربیات ناشناخته برای اغلب ما با ترس و کمی دلهره همراه است. رفتن به دلِ ترسها، رویدادها و تجربه‌هاست که ما را قوی و با اعتمادبنفس بارمی‌آورد. گاهی که از دکتر رفتن و بردن و آوردن‌ها خسته می‌شوم و در دل غُر می‌زنم، به این فکر می‌کنم که در همین تعاملات است که بچه‌ها فضای ناشناخته را تجربه کرده و یاد می‌گیرند چگونه بر چالش‌های زندگی غلبه کنند و با وجود ترس و نگرانی مشکلات را حل کنند.

انجام دادن کارها به هرشکلی با وجود سختی و ترس اعتماد بنفس فرد را بالا می‌برد.بارها برایم پیش آمده که از انجام بعضی کارها طفره می‌روم و برای انجام ندادن کار بهانه‌ای می‌تراشم. خودم خوب می‌دانم که همۀ حرفهایم بهانه است و به دلیل ترس یا دلهره از انجام کار طفره میروم.

وقتی که خودمان متوجه می‌شویم، اقدام نکردن و طفره رفتن از کارها به دلیل ترسمان است؛ در اینجا دو راه داریم.

اول: با خود بگوییم، من همینطوری هستم، من آدم ترسویی هستم، درست نمی‌شوم، نمی‌توانم اقدام کنم و تغییراتی در رفتارم انجام دهم. نه نمی‌شود من نمی‌توانم.

دوم: میدانم که از اقدام کردن می‌ترسم، باید با کسانی که در این مسیر تجربه و اطلاعاتی دارند گفتگو کنم، می‌توانم از آنها کمک بگیرم و برای یک بار هم که شده امتحانش کنم؛ اگر خوب از آب در نیامد باز هم تکرار میکنم، کمی می‌ترسم اما میتوانم تاحدود زیادی بر خودم مسلط شوم.

در راه اول ما اعتمادبنفس و عزت‌نفس خود را از دست می‌دهیم. زیرا به خودمان یادآوری میکنیم که ترسو و بی‌اطلاع هستیم و حتی یک قدم برای بهتر شدن و تغییر برنمی‌داریم.

در راه دوم ما با تمام دلهره و ترس کار را انجام می‌دهیم، نتیجه مهم نیست، مهم انجام دادن است. اقدام کردن و انجام دادن کارها به ما اعتمادبنفس می‌بخشد. اینکه ما در پروندۀ خود کاری عقب‌افتاده نداریم و همۀ کارها را انجام داده‌ایم به اعتمادبنفس و عزت‌نفس ما کمک می‌کند.

مطالب بیشتر:

خودپذیری و جسارت 

مهمترین عامل شجاعت|خودشناسی 

چگونه ترس مانع رشد می‌شود؟