اکنون ( بهمن ماه ۱۴۰۱) به اولین روزهایی فکر می‌کنم که می‌خواستم نوشتن را به صورت جدی دنبال کنم.‌

تا قبل از شروع دوره‌ی پرکاری من نویسنده‌ای بودم که یک کتاب داستانی در پرونده‌اش داشت و سایتی که هر شب مطلبی را در آن به اشتراک می‌گذاشت.

آن روزها_اوایل کار روی سایت، سال ۹۸_ مطالب خط و مشی خاصی را دنبال نمی‌کردند، گویی روی موجی سوار بودم و به چپ و راست می‌رفتم، گاهی به درو دیوار می‌خوردم اما روز بعد دوباره شروع می‌کردم.

نکته‌ی جالب توجه این بود که خودم می‌دانستم مطالبم چندان جالب و چشمگیر نیستند، اما از آنجا که در مسیر نوشتن بسیار پیگیر هستم و با سماجت کار را پیش می‌برم، نمی‌خواستم به هیچ عنوان دست از نوشتن بردارم. سرسختی از خصوصیات بارز من است.

در دوره‌ی اول پُرکاری نوشتن کارهای روزانه و عادتها برایم زیاد دلنشین نبود. من نوشتن و خواندن را هر روز در لیستم داشتم، فرقی نمیکرد آنها را بصورت لیست بیاورم یا نیاورم، در هر صورت انجامش می‌دادم. برای تهیه پادکست به مدت بیست و پنج دقیقه، دچار مشکل شدم زیرا نمی‌توانستم بیست و پنج دقیقه حرف بزنم چون زیاد اهل حرف زدن نبودم. بنابراین فقط یک پادکست پنج دقیقه ای ضبط کردم .

اما تصمیم گرفتم روی ضبط پادکست بیشتر کار کنم تا بتوانم بیش از پنج دقیقه حرف بزنم. در آن زمان پادکست هایی در سایت داشتم که طولانی‌ترین شان هفت دقیقه بود.

به دوره محتواگران حرفه‌ای که وارد شدیم حس و حال بهتری داشتم، چون چالش این دوره نوشتن سه مقاله‌ بود. من روزانه چیزی حدود هزار تا هزار و پانصد کلمه آزاد نویسی و تمرین داشتم این چالش برایم کمی ساده‌تر بود. نوشتن آسان بود اما چیزی که دشوار بود نوشتن از خود بود.

در این دوره بود که به مفهوم دقیق خودشناسی پی بردم. من با نوشتن اولین مقاله که هدف آن شناخت خود بود، لذت مقاله نویسی را درک کردم.

پس از آن با تمرکز بر روی مهمترین دغدغه‌ی زندگی‌‌ام توانستم موضوع تخصصی‌ام را انتخاب کنم .موضوع من توسعه‌ی فردی بود اما از آنجا که توسعه‌ی فردی جنبه‌های زیادی از زندگی را در بر می‌گیرد موضوع سه مقاله را بر محور عزت‌نفس برگزیدم.

نوشتن چهار مقاله‌ی بلند که اولی با هدف شناخت خود و سه تای بعدی پرداختن به موضوع عزت نفس بود دریچه‌ی تازه‌ای در زندگی به رویم گشود.

حالا من با نگاهی دقیق وعمیق به مسائل پیرامونم نگاه می‌کردم و سعی می‌کردم هر رویدادی را ریشه‌یابی کنم، وقتی چیزی را می‌شنوم دقیق‌تر شوم و به راحتی هر اتفاقی یا هر حرفی را نمی‌پذیرم.

با ورود به گروه محتوا تیم زندگی محتوایی من شکل جدیدی به خود گرفت،حالا با بزرگترین ترسهای خود روبرو می‌شدم. من که نمی‌توانستم یک پادکست بیش از هفت دقیقه ای ضبط کنم حالا باید وبینار برگزار می‌کردم و راجع به یک موضوع که خودم انتخاب می‌کردم حدود یک ساعت حرف می‌زدم. درابتدای این دوره یک کتاب الکترونیکی نوشتم. نوشتن این کتاب تجربه‌ی خوبی بود و باعث شد به توانایی خودم در نوشتن کتاب غیرداستانی پی ببرم.

حدود دو سه هفته با خودم کلنجار رفتم. من بارها به دلیل اینکه نمی‌توانستم حرفم را به خوبی بزنم و منظورم را برسانم نادیده گرفته شدم، حقم خورده شد و با اینحال همیشه با دلایلی که می‌دانستم برای فرار از حرف زدن است، خودم را توجیه میکردم.

با پُر کردن ویدیو های دو _سه دقیقه‌ای و گذاشتن آنها در اینستاگرام خودم را گول می‌زدم  که همین هم خوب است اصلا وبینار برای چه؟

اما می‌دانستم که دارم فرار می‌کنم. میدانستم که بخاطر استرس از موقعیتی که برایم ایجاد شده فرار می‌کنم. (من خودم را خوب شناخته‌ام.)

بیست‌ام مرداد نودونُه با دیدن وبینار یکی از دوستان محتوا تیم دل را به دریا زدم و گفتم هرچه باداباد. نهایتش این است که چند تا تپُق می‌زنم .یا جایی چیزی یادم میرود. تپق که آزاد است حتی اساتید باتجربه هم گاهی تُپق می زنند ما که اول راهیم. در مورد فراموش کردن هم، یادداشتی کنار دستم هست می توانم نگاهی بیندازم پس دیگر مشکلی ایجاد نمیشود. فردای آن روز وبینار را ایجاد کردم و چند روز بعد در بیست وشش مرداد وبینار را برگزار کردم.

اصلا تُپق نزدم. تقریبا تمام وقت لبخند روی لبهایم بود. بیشتر به یک دورهمی دوستانه شبیه بود .چیزی را فراموش نکردم. یادداشتها کنار دستم بود و فقط یکبار به یکی از یادداشت‌ها نگاه کردم. اصل مطالب را بصورت پی دی اف ارائه کردم و روی آنها توضیح دادم.

وبینار تمام شد، اما دوره‌ای در زندگی من آغاز شد. اعتماد بنفسم چندین پله بالاتر رفته.حالا می‌توانم یک پادکست یکساعته ضبط کنم .در حرف زدن مسلطم. روی عزت نفسم بیشتر کار می‌کنم. ترس برای من یک موجود خیالی‌ست که فقط در قصه‌هاست.

بیشتر از قبل آدمها را درک می‌کنم. حس می‌کنم در صورتی می‌توانم در این مسیر رشد کنم و پیش بروم که به رشد افراد کمک کنم. زندگی را زیباتر می‌بینم؛آماده‌ام. آماده‌ی یک چالش دیگر .دیشب داشتم فکر می کردم وبینار بعدی را در چه تاریخی برگزار کنم و درباره ی چه موضوعی صحبت کنم؟

 

دستاورد دیگر این دوره آشنایی با دوستان بسیار خوبی است که هر کدام از آنها به اندازه‌ی جواهری با ارزش‌اند.

و در نهایت باعث افتخار است که توانستم خودم و توانایی‌هایم را به اثبات برسانم و برای نوشتن مقاله در سایت‌های دیگر سفارش دریافت کنم.

دیشب اولین سفارشم را تحویل دادم و مدیر سایت پیشنهاد همکاری در روزها و ماههای آینده داده است. از این بابت خرسندم.

من می‌خوانم ،می‌نویسم، یاد می‌گیرم ،عشق می‌ورزم و پیش می‌روم.

با سپاس فراوان از استاد ارجمندم،شاهین کلانتری و طراح وب سایتم آقای سعید قائدی

و با تشکر فراوان از دوستان بی نظیرم.

مطالب بیشتر:

 چگونه ترس مانع رشد می‌شود؟ 

گاهی به باورهایت شک کن! 

زندگی محتوایی من 

تجربه نگاری | یک‌سال گذشت