سالها پیش فکر میکردم همانقدر که من به آگاهشدن و شناختخود علاقمندم، احتمالن اغلب مردم نیز مشتاق به آگاه شدناند! فکر میکردم اگر از آگاهی دورند به این خاطر بوده که در شرایط نامناسبی بودهاند و محیط اطرافشان آنچنان مساعد رشد و بیداریشان نبوده! فکر میکردم اگر برایشان از مسیرم بگویم اغلب آنها مشتاقانه استقبال میکنند اما، اشتباه میکردم!
من جهان را از دریچهی تصورات و ذهن خودم میدیدم. فکر می کردم ذات افراد به سمت بیداری تمایل دارد و تنها یک تلنگر یا کمی هُلدادن لازم است.
امروز که در جایگاه دانشآموز، در مدرسهی رشد و بیداری درس میآموزم، دریافتهام که تنها گروه بسیار محدودی از افراد مشتاقند بیدار شوند! تازه از این گروه بسیار محدود فقط اندکی ثابت قدم میمانند. آنها با قلبشان این مسیر را انتخاب کرده و پای در راه مینهند و پیش میروند. خوشبختانه من رهرو این مسیرم.
در این مسیر هیچ اجباری نیست و نمیتوان هیچکس را واداشت تا با ما همگام شود.
من هیچ نمیدانم اما مشتاقم که بدانم. در تلاشم که درسم را خوب فراگیرم و برآیند آموختههایم را در سایت به اشتراک بگذارم، زیرا مرور آموختههایم باعث تثبیت درسها در من میشود.
به نظرم بیداری با شجاعت نسبت مستقیم دارد. مثلن بیدار که میشوی آنچه که برایت آرامش ندارد، حذف میکنی. در آینه نگاهی عمیقتر به خودت میاندازی و میپرسی: آیا این چیزی است که واقعن میخواهی؟ آیا ارزش تو این است؟
بیدار که میشوی دیگر تلاش نمیکنی بهترین باشی، تو کافی هستی. متمرکز بر خودت به مسیرت ادامه میدهی، هیچ چیزی و هیچکسی باعث نمیشود تردید کنی، زیرا قلبت به تو میگوید درست میروی.
بیدار که میشوی، دیگر نمیترسی! میدانی آنچه سهم توست و لایق تو دیر یا زود به تو میرسد. اگر چیزی را از دست میدهی چیزی با ارزشتر نصیبت میشود. (وقتی رها کردم افراد و چیزهای باارزشی وارد زندگیام شدند.)
بیدار که میشوی، مشتاقی که یاد بگیری، با خودت خلوت کنی، بنویسی، عشق بورزی و خودت را با زخمهایت در آغوش بگیری و ببخشی.
بیدار که میشوی، سعی میکنی ریتم زندگی را کُند کنی. لحظهها را در کنار عزیزانت به آرامی سپری میکنی ، بیشتر با آنها وقت میگذرانی، گوش میدهی وهر روز باهم گپ میزنید.
تو سالها خواب بودی و اکنون بیدار شدهای، میفهمی چه موهبتهای بیشماری داشتهای که به ارزششان پینبرده بودی. باری، امروز به ارزشها توجه داری، تو بیداری، بیدار ادامه بده!
ثبت ديدگاه