این روزها بیشتر از گذشته به سرسختی فکر می‌کنم؛ به مایوس نشدن و ادامه دادن.

این روزها بیش از پیش احساس قدرتمند بودن می‌کنم.

این روزها کتابها برایم حکم مُسکن دارند همین که هر روز صبح کنار کتابخانه‌ام بایستم  نگاهشان کنم و دستی رویشان بکشم حس آرامشی وصف‌ناشدنی وجودم را فرا می‌گیرد.

این روزها بیشتر از گذشته ویدیوهای آموزشی می‌بینم و پادکست‌های آموزشی گوش می‌کنم.

این روزها احساس می‌کنم باید با جدیت بیشتری بنویسم و ادامه بدهم.

این روزها، این روزها چیزی در من نمود بیشتری یافته است و آن احساس‌کردن است. چشمهایم را می‌بندم و یک یا دو ساعت در جایی می‌نشینم و با یک موسیقی ملایم ارتباط نزدیکی برقرار می‌کنم. می‌شنوم، حس می‌کنم و می‌بینم و لمس می‌کنم.

صدای پرندگان و صدای جریان آب که از طریق موسیقی به گوش می‌رسد احساسی عالی و بی‌نظیر به من می‌دهد. این روزها زندگی را از دریچه‌ی دیگری می‌بینم. زندگی دستهایم را به گرمی می‌فشارد و مرا عاشق‌تر از گذشته به روز بعد و روزهای بعد هدایت می‌کند.