وقتی به روز کردن سایت برایت تبدیل به عادت و وظیفه شود،نمی‌توانی طفره بروی و خودت را گول بزنی.

یک روزهایی هست که دلم می‌خواهد هیچ کاری نکنم؛ استراحت کردن و گوشی به دست در شبکه‌های اجتماعی چرخیدن باید گزینه‌ی خوبی باشد که کمی از فضای نوشتن و خواندن دور شوم؛ این پرسه زدن ها و هیچ کاری نکردن‌ها باید حس خوبی به من بدهد،اما نمی‌دهد!

در هفته یک یا دوبار آن هم برای کارهای ضروری از خانه بیرون می‌روم. هنوز ریسک ابتلا به کرونا کاهش نیافته است، سرشبی عجیب دلم خواست که به سفر بروم اما کجا؟!

یک لحظه حس کردم زندانی هستم و از اینکه ماههاست نتوانستم فعالیتهای همیشگی را داشته باشم غمگین شدم. برای دقایقی روزمرگی بر روانم سایه انداخت .

روزمرگی و احساس غم به ندرت و خیلی کم به سراغم می‌آید ،نوشتن و کتابها همیشه نوری خیره کننده به دریچه‌ی امید و خلاقیتم می‌تابانند.

کاری نمی‌شود کرد،ترجیح می‌دهم حرف بزنم. از حسم می‌گویم ،حسی که باعث شده ملال و دلتنگی را تجربه کنم. از درسی می‌گویم که امروز از زندگی آموختم، کتابها معلمین خوبی هستند من از آنها می‌آموزم و بعد برای ثبیت یادگیری‌ام ساعتی درباره‌ی موضوع آن برای یکنفر حرف می‌زنم.

خوشبختانه افرادی که برای آنها از آموخته‌هایم می‌گویم بسیار مودب هستند و همیشه از اینکه برایشان قصه‌هایی از خودم بگویم با کمال میل گوش می‌دهند؛ خب، راستش چاره‌ای ندارند باید گوش دهند و گرنه از شام و ناهار خبری نیست. همسر حرف شنو یکی از خوشبختی‌های جهان آفرینش است.

من حرف می‌زنم و کوهی از نشاط می‌شوم ،سپس با یک ایده‌ی ناب خود را برای نوشتن ‌آماده می‌کنم.

وقتی ایده‌ای برای نوشتن نداریم ،وقتی دچار یبوست قلمی می‌شویم، وقتی احساس ملال و دلتنگی می‌کنیم ،بهترین کار این‌است که حرف بزنیم و آنچه در ما می‌گذرد و احساس می‌کنیم را تمام و کمال بیان کنیم. وقتی خود را از تمام واژه‌های درونمان خالی می‌کنیم ،فرصتی می‌یابیم تا خلق کنیم و دوباره با نوری خیره کننده روبرو شویم.

مطالب بیشتر: 

پیش به سوی یک زندگی هدفمند 

موانع رشد را بشناسیم. 

زندگی محتوایی من