0

چند سال پیش تصمیم گرفتم یک دوره فشرده برای یادگیری کوتاهی مو(هِرکات) آموزش ببینم. شخصا رابطه ی خوبی با رفتن به آرایشگاه ندارم ،بنابراین با خودم فکر کردم خوب است با یادگیری یک سری آموزشهای اولیه نیازهای خودم و خانواده ام را برطرف کنم.

در آن دوره که  در مدت زمان دو هفته برگزارمی شد ما پنج نفر بودیم. بعد از یکی دوجلسه کاربا قیچی و کوتاه کردن موهای مانکن هایی که به منظور یادگیری تهیه کرده بودیم و روی آنها کار می کردیم ،کلاس برای من جذاب شد و با اشتیاق زیادی هر روز سر کلاس حاضر میشدم. به دلیل یکی دو تعطیلی و سفرغیر منتظره ای که برای مربی ما پیش آمد دوره ی ما کمی طولانی تر شد و این باعث شد ما پنج نفر بیشتر به اخلاق و روحیات هم آشنا شویم.

در چند روزی که مربی ما به سفر رفته بود آموزشگاه هر روز سر ساعت مقرر باز میشد و کسانی که در دوره های مختلف آموزش می دیدند سر کلاس ها حاضر میشدند. من و یکی دو نفر از بچه ها هر روز به آموزشگاه میرفتیم و در کنار هم روی موهای مصنوعی مانکن ها کار میکردیم و اشکالات مان رابرطرف میکردیم.

آذر، (اسم تغییر کرده است) یکی از خانمهایی بود که هر روز با اشتیاق سر کلاس حاضر میشد. زنی چهل و پنج ساله که ظاهرش خیلی جوانتر از سن واقعی اش نشان میداد. بسیار شوخ طبع بود و همیشه سر حال و خنده رو. برای شروع گفتگوو دوستی پیشقدم می شد و اگر بقیه بچه ها به مشکلی بر میخوردند کمک می کرد. او مهربان بود و اینطور بنظر می رسید که دوست دارد به سوالات همه جواب دهد و به بقیه کمک کند.

درباره ی خودش و زندگی اش چیزی را پنهان نمی کرد همان  روزهای اول فهمیدم اوچند سالی ست که از همسرش جدا شده و دو پسر دارد. پسر بزرگش مدتیست ازدواج کرده و پسر دومش با پدرزندگی می کند.

آذر زنی امروزی ، اهل ورزش، بسیار اجتماعی و برونگرا و خوش برخورد بود. به ظاهر و لباسش بسیار اهمیت می داد ودر این دوره ی فشرده هِرکات شرکت کرده بود تا بتواند از این راه در آمدی داشته باشد . البته بعد از فوت پدرش ، آذر توانسته بود از مقرری ماهانه بازنشستگی پدربهره مند شود.

پس از اتمام دوره او بلافاصله توانست در یک سالن زیبایی برای خودش کار پیدا کند. رفتار و اعتماد بنفسی که در کار و روابط عمومی خوبی که در ارتباط با دیگران داشت باعث می شد افراد به راحتی جذب او شوند.برای او خیلی راحت بود که با دیگران سر صحبت را باز کند و خوش وبش کند. کارهایی که من به خوبی بلد نبودم.

یکبار به محل کار جدیدش رفتم چون میخواست یک مدل کوتاهی را در مقابل مدیر سالن انجام دهد و نیاز به یک مدل داشت. از من خواست مدل کوتاهی اش شوم و پذیرفتم. با اینکه مدت زمان زیادی نبود که کار میکرد اما اعتماد بنفس و خوش رو بودن وشوخی کردن در حین کار نشان از تسلط او داشت.

ارتباط ما بیشترشد و از آنجایی که هر دو در یک محله زندگی می کردیم و به هم نزدیک بودیم هرازگاهی به من سر می زد. در میان این رفت و آمدها گاهی از روابطش و زندگی خصوصی اش چیزهایی می گفت. برای من جای سوال بود زنی که اینقدر در ظاهر قوی و بااعتماد بنفس بنظر می آید و توانسته در مدت کوتاهی شغلی برای خود دست وپا کند ویک زندگی مستقل و جمع جور داشته باشد چرا به دنبال مردی است که خرج زندگی اش را بدهد؟

با خودم فکر می کردم من نباید یکطرفه به موضوع نگاه کنم.به هر حال هرانسان سالمی به دنبال یک همسر برای خود می گردد .بنابراین نباید تنها از زاویه نگاه خودم آدمها را ببینم .اما با توجه به حرفهای آذراین وسط یک چیز درست نبود.

برای او مهم نبود شخصی که می خواهد خرج زندگی اش را بدهد با چه هدفی با او ارتباط دارد ، آیا همان قدر که آذر اصرار به دوام رابطه دارد آن مرد هم دوام رابطه برایش مهم است؟ علامت سوالی که در ذهن من بود حرف او در همان ابتدای آشنایی با یک مرد و در همان دقایق اول آشنایی بود. “من کسی را می خواهم که مخارج زندگی ام را تامین کند” همین !

تلنگری به ذهنم می خورد . ببین توجای او نیستی .به هر حال زندگی خرج دارد. بعد خودم جواب خودم را می دادم. خب ،او خیاطی بلد است. دوره تخصصی هر کات دیده و کار می کند. حقوق ماهانه بازنشستگی پدرمرحومش را دارد، و بعد هزاران زنی که با کارگری روزگار می گذرانند جلوی نظرم می آمد. به خودم نهیب می زدم قضاوت نکن و دوباره ذهن قضاوت گرم شروع به بازیگوشی می کرد.

با خودم فکرمیکردم چه اتفاقی می افتد که یک زن خودش وتوانایی ها یش را دست کم می گیرد و تصور می کند یک مرد باید در زندگی اش حضور داشته باشد تا مخارج زندگی اش را تامین کند؟

من فکر می کردم حرفی که آذر در ابتدای آشنایی با یک مرد به اومی گفت ،این تصور را درذهن آن مرد ایجاد میکرد که او تنها به دلیل پول من این رابطه را پذیرفته است،نه خود من. آن وقت چطور میتوان انتظار داشت این مرد برای آذر ارزش و احترامی قائل شود ؟ در خوشبینانه ترین حالت به او احساس ترحم می کند و یک انسان سالم احساس ترحم را دوست ندارد. تصور من این بود که آذر بیشتر حس ترحم را می خواست تا عشق.

چطور می توان انتظاربخشش و دریافت عشق را در این رابطه داشت؟ مگر نه اینکه در یک رابطه عشق بر همه چیز اولویت دارد ؟چطور می توان انتظار داشت این رابطه دوام یابد ؟ آشکار است که چنین رابطه هایی پس از مدتی از هم می پاشد و آنوقت دوطرف انگشت اتهام را به سوی یکدیگر می گیرند و دیگری را مقصر می دانند.

طرف دیگررابطه مردی است که چنین درخواستی را می پذیرد او قبول می کند مخارج زن را بپردازد و وارد رابطه می شود این مرد هم برای خود ارزش و احترامی قائل نیست. در این رابطه تنها زن مقصر نیست. مردی که این حقارت را پذیرفته هم مقصر است. او نشان داده که ارزش پولش بیشتر ازخودش است . ووقتی پس از مدتی بی احترامی ببیند خود را قربانی می پندارد ، چون تصورش اینست خب ،من که به درخواست او عمل کردم و مخارج زندگی اش را می پردازم ،پس چرا در این رابطه حس خوبی را تجربه نمی کنم چرا بی حرمتی می بینم و چرا احساس بی ارزشی می کنم.احساس بی ارزشی احساسی است که در ابتدا در او وجود داشته واتفاقا هر از گاهی در مناسبات مختلف زندگی احساس می شده ،اما افراد معمولا نمی نشینند و درباره ی احساس بی ارزشی خود فکر کنند و چاره بیندیشند آنها با کار کردن زیاد و جمع کردن پول وخرید ماشین و خانه و رسیدگی به ظاهرو اندام خود روی احساس بی ارزشی خود سرپوش می گذارند غافل از اینکه این حس هر از گاهی سر برمی آورد و چهره ی کریه اش را به صاحب خود نشان می دهد و می گوید :”ببین مرا مخفی نکن .توهنوز هم بی ارزشی!”

در این روابط نیاز برعشق مقدم است. دو طرف رابطه بر حسب نیازشان وارد رابطه می شوند. آذر نیاز دارد مردی خرج زندگی اش را بدهد و مرد هم نیاز به توجه و محبت یک زن دارد. حالا این زن هرزنی می خواهد باشد مهم نیست،در کوچه وخیابان و اینستاگرام به دنبالش می گردد. (افرادی که عزت نفس پایین دارند به هم جذب می شوند).

آذر برای جذب یک مرد و شروع رابطه روی ظاهر خودش کار می کرد با اینکار می توانست به راحتی یک مرد را جذب کند و مرد هم تنها راهی که برای شروع و ادامه ی رابطه می دید پولش بود. در اینجا پول یک ابزاراست نشانه ی قدرتمندی یک مرد .آن مرد در ظاهر امتیازات زیادی به واسطه ی پولش نصیبش می شود اما در باطن ودرون همچنان تنها و نیازمند محبت است.زیرا به خوبی می داند این زن تا زمانی دوستش (!) خواهد داشت که خرج زندگی اش را بدهد !درواقع مرد می داند که هر چه بیشتر پول در بیاورد می تواند روی دوام رابطه حساب کند.اوتمرکزش بیشتر روی پول در آوردن است تا عشق.(پول به مرد احساس قدرت می دهد) هرچند که خوب می داند از ابتدا عشقی وجود نداشته و هر چه هست نیاز است وبس.  چگونه می توان از زنی که هیچ محبتی به خود ندارد و ارزش و وجود خودش را خُرد می شمارد انتظارعشق داشت؟! اگرآن زن از عزت نفس بالایی برخوردار بود و برتوانمندی هایش تکیه داشت و حرمت خود را نگه می داشت که جذب تو(مرد) نمی شد !

 

عزت نفس مهم است. زیرا به ما یاد آوری می کند که سرشار از توانمندی هستیم. به ما می گوید که ارزشمندیم.چیزی که باعث می شود به ارزش و توانایی های خود شک کنیم ،ترس و تردید است. آذر از آینده می ترسید و وجود یک مرد را درزندگیش مهم و ضروری می دانست از طرفی چون عزت نفس کمی داشت و خود را باور نداشت هنر و توانایی هایش را نمی دید او خود را خُرد و کوچک می دید.

bitakeyhani.com

چرا عزت نفس مهم است؟

عزت نفس مهم است چون:

باعث می شود من به توانایی های خود ایمان داشته باشم. ایمان به توانایی های خود باید آنقدردر من قوی باشد که حتی یک زلزله ی هشت ریشتری هم نتواند باورهای مرا فرو بریزد (باور به توانمندی خود).

 

عزت نفس مهم است چون:

من باید به توانایی اندیشیدن،کنترل احساسات و هیجانات خود در موقعیت های مختلف اطمینان داشته باشم  و به این باور برسم که ،من از مشکلاتم قوی ترم .مشکلات هر چقدر بزرگ باشند من از همه ی آنها بزرگتر و تواناترم.

عزت نفس مهم است چون:

به واسطه ی داشتن آن می توانم درانجام کارها قوی ترظاهر شوم، چالش ها را پشت سر بگذارم و کارم را به روشی موثر پیش ببرم.

عزت نفس مهم است چون:

به من کمک می کند به خودم و مسائلم نگاهی دقیق و موشکافانه داشته باشم. اشتباهاتم را بپذیرم وبرای رفع و بهبود آنها بکوشم.بنابراین کسی که به اشتباهات و ضعف های خود واقف است با ملایمت و همدلی بیشتری  اشتباهات دیگران را می پذیرد و در اغلب موارد به آنها در رفع ضعف ها کمک می کند.

عزت نفس مهم است چون:

وقتی من به این باور رسیدم که به اندازه ی کافی توانمند هستم و می توانم به مشکلاتم غلبه کنم ،به استقلالِ بیشتر فکر می کنم و مستقل شدن را نشانه ی قدرتمند بودنم می دانم . حالا می دانم آنقدر قدرت دارم که از چیزی نترسم.

عزت نفس مهم است چون :

حس قدر دانی را در من افزایش می دهد. می دانم که اگر الان در این نقطه هستم به واسطه ی شرایطی بوده که در زندگی به وسیله ی(پدرم_مادرم_ همسرم_ دوستم_رئیسم و…) ایجاد شده. درسته که تلاش و زحمات خودم تاثیر زیادی بر موفقیتم داشته اما اگر محبت ها ،توجه و دلگرمی ها و تشویق های اطرافیان نبود شاید دیرتر به این مرحله می رسیدم یا در نقطه ای توقف میکردم.

عزت نفس مهم است چون:

من به خودم بعنوان یک انسان شایسته احترام می گذارم و ارزش خودم را فراتر از زیبایی ظاهری وعنوان هایی که به واسطه ی مدارک تحصیلی به من داده شده می دانم.(باور به ارزشمندی خود).

از خود بپرسید، اگر زیبایی ،پول و عنوان هایی چون( دکتر و مهندس و وکیل و…) را از شما بگیرند باز هم احساس ارزشمندی می کنید ؟

 

عزت نفس یعنی :

می دانم مشکلات وجود دارند، می دانم که ضعف هایی دارم، می دانم کامل نیستم و می دانم باید تغییر کنم ؛ این را نیز می دانم که بسیار توانمندم و با اندیشیدن وتلاش در جهت بهبود شرایطم گام بر می دارم .

هشت راهکار برای داشتن عزت نفس سالم

۱٫بنویسید. نوشتن نه به این منظور که شما با هدف نویسنده شدن بنویسید. نوشتن یک کاووش درونی است. نوشتن یک روش درمانی ست. شما تمام اتفاقات روز خود را می نویسید و در حین نوشتن به دنبال چرایی مسائل و اتفاقات میگردید. از خود بپرسید چرا این اتفاق برایم افتاد؟ آیا واقعا لازم بود آن حرف را بزنم؟ آیا نمی توانستم در انجام این کار استرسم را کنترل کنم؟ حالا که این اتفاق افتاده چگونه باید در رفع آن بکوشم؟ آیا برای رشد و پیشرفت در کارم بهتر نیست مهارت های جدید را یاد بگیرم؟ آیا بهتر نیست در باره انتقادی که به من شده بیشتر بیندیشم و تحقیق کنم واگر این انتقاد بجاست برای بهبود وضعیت تلاش کنم ؟ و دهها سوال دیگر که می توانید دررابطه با مشکلی که با آن دست وپنجه نرم می کنید بنویسید مطمئن باشید در میان این پرسش و پاسخ ها برخی گره ها بازمی شوند.

 

۲٫صفت های خوب خود را یادداشت کنید. توی دفترتان بنویسید من مادرمهربانی هستم. من فردی خوش رو هستم. من تا جایی که می توانم به همه کمک می کنم .من مرد صبوری هستم. من زنی سخاوتمند هستم و… بسیاری صفت های خوب دیگر. حالا این صفت ها را هر روز و یا هفته ای سه چهار بار مرور کنید و در روابطتان آنها را نشان دهید.

 

۳٫یاد بگیرید. یادگیری و آموختن مهارت هایی که با روحیات شما سازگارند تاثیر زیادی درعزت نفس شما دارد. با کسانی که هم دغدغه ی شما در امرآموختن مهارت ها هستند ارتباط برقرار کنید ودرصورت نیاز به آنها کمک کنید .اگر دیدید چیزی را بلد هستید که دوستان شما درآن ضعف دارند و می توانید کمک کنید تا مشکلشان را برطرف کنید ،دریغ نکنید. فراموش نکنید که شما در دفترتان مهربانی وسخاوتمندی را ثبت کرده بودید.

 

۴٫مستقل شدن را تمرین کنید.وابستگی به هر شکلی وبه هر کسی عزت نفس شما را کاهش می دهد. به توانایی های هر چند اندک خود ایمان بیاورید. شما توانایی های بسیار زیادی دارید که خودتان از آن غافلید.

 

۵٫مسئولیت ها را کوچک کنید. اگر در روز کارهای بیشماری برسرتان ریخته ،آنها را اولویت بندی کنید ویا به کارهای کوچک تر تقسیم کنید. کاری را که حدود یکساعت زمان می برد تا انجام شود در چهار تا پانزده دقیقه و با فاصله انجام دهید. چندین مسئولیت و کار سنگین را باهم و در یک روز انجام ندهید.

 

۶٫با تغییر دوست باشید. همه چیز تغییر می کند ، ما هم باید تغییر کنیم. در برابر تغییر مقاومت نکنید. اگردر شرایطی قرار می گیرید که باید تغییراتی انجام شود حتما این کار را بکنید. اگر قرار باشد در برابر تغییرات مانند چوب خشک بایستیم و انعطاف نداشته باشیم بدون شک می شکنیم و آسیب می بینیم.انعطاف پذیری دوستی ها و روابط بهتری برایمان می سازد.

 

۷٫کمال گرایی را فراموش کنید. این را در ذهن خود حک کنید .هیچکس کامل نیست. همه ی ما ضعف هایی داریم و سعی می کنیم برای بهتر شدن بکوشیم. اگر در روابطمان، در کارمان، در مراودات خانوادگی و فامیلی حس کردیم چیزی درما کم است و باید بهترعمل می کردیم ،این طرز فکر را کنار بگذارید و مطمئن باشید همه ی افراد دچار نقص هایی در رفتار،گفتار و کارشان هستند ؛ به خودت بگو :کامل بودن آنقدر ارزش ندارد که بخاطرش ذهنم را درگیر کنم و خودم را عذاب دهم و احتمالا ترکش های این کمال گرایی اطرافیانم را نیز دچار دردسر خواهد کرد.

 

۸٫اشتباهات تان را بپذیرید. هیچ کس در این دنیا وجود ندارد که اشتباه نکرده باشد. اگر شما اشتباهی کردید آنرا بپذیرید .پذیرفتن اشتباه یعنی توانایی در رفع آن.یعنی من آنقدربه خود اطمینان دارم که می توانم این مسئله را حل کنم. یعنی من می پذیرم که اشتباه کرده ام اما در تلاشم که اشتباهم را برطرف کنم.وقتی در تعامل با افراد صادق باشیم و اشتباهمان را بپذیریم افراد راحت تر با ما ارتباط برقرار می کنند و دفعه ی بعد که اشتباهی از آنها سر زد حداقل می دانند اگر نزد ما به اشتباهشان اعتراف کنند ما اورا می پذیریم ودر کمک کردن به او کوتاهی نمی کنیم.

bitakeyhani.com

مطالعه بیشتر:

 خلاقیت و عزت نفس|داستان سه زن

گفتگوی درونی با خودمان|عزت نفس مهم است. 

چقدر انتقاد پذیر هستی؟(انتقاد کردن بله یا خیر ؟)

چرا عزت نفس مهم است؟