
مسیر نویسندگی آنقدر مه آلود است که ممکن است دائم به در و دیوار بخورید . از این شاخه به آن شاخه پریدن در ذات نویسندگی است. شاهین کلانتری
جمله ی بالا از کتاب الکترونیکی “نویسندگی آنلاین ،چگونه به یک تولید کننده حرفه ای محتوا تبدیل شویم “نوشته ی شاهین کلانتری است.( دانلود این کتاب رایگان است)
اگر این جمله را سالها پیش می خواندم یا از کسی می شنیدم احتمالا می گفتم : این چه حرفی ست ؟ مگر می شود آدم مسیری یا هدفی را برگزیند و در انتخاب خود مصمم باشد و به در و دیوار بخورد ؟! نه قبول ندارم.
از روزی که برنامه ی نوشتن را در عادات روزانه ی خودم جای دادم و نوشتن جایگاه خودش را در زندگی ام پیدا کرد ، معنی جمله ی بالا را بیشتر می فهمم. تا زمانی که قدم به دنیای ناشناخته ها نگذاریم ، سختی ها ،بالا وپایین ها ،تردیدها و مشکلاتش را نمی فهمیم.
بیش از شش ماه از اولین پستی که در سایت گذاشته ام می گذرد. روزهای اول گویی روی ابرها راه می رفتم، مکانی ناشناخته و متفاوت از شبکه های اجتماعی… هر روز به دنبال ایده بودم. بعضی روزها که کفگیر ایده ها به ته دیگ می خورد و چیزی برای نوشتن نداشتم ، وحشت می کردم. همیشه از این می ترسیدم که سوژه ای برای نوشتن پیدا نکنم. به کتابها پناه می بردم ، به وبلاگ دوستانم سر می زدم و آنقدر به این در و آن در می زدم تا بالاخره روزنه ای در تاریکی پیدا کنم و بنویسم. شبهایی را به یاد دارم که از فرط خستگی و خواب آلودگی نمی توانستم چشمانم را باز نگه دارم. هیچ چیزی به ذهنم نمی رسید ، گاهی پیش می آمد که روز شلوغی را پشت سر گذاشته بودم و آخر شب نمی دانستم چه بنویسم . هر روشی را به کار می بردم تا خواب ازسرم بپرد و سایت را به روز کنم.
من بارها به در ودیوار خوردم و هنوز هم از این شاخه به آن شاخه می پرم ؛ گاهی از دست خودم کلافه می شوم . گاهی ازخودم نا امید می شوم اما از آنجایی که خوش بینی و مثبت اندیشی در ذات من است ، هر بار که موجی از نا امیدی به سراغم می آید ،به اتاقم می روم و در سکوت شروع به نوشتن می کنم .آنقدر می نویسم تا نا امیدی جُل و پلاس اش را جمع کند و برود.
نوشتن به صورت منظم و روزانه آسان نیست ،نوشتن نیروی جاذبه ای درخود دارد که نمی شود رهایش کرد ،یا تنبلی کرد ویک روز ننوشت. وقتی می نویسم احساس رهایی می کنم ؛ از بندها رها می شوم ،هر شب پس از نوشتن پست وبلاگی گویی ماده ای گرم و روان در همه ی سلولهایم جاری می شود و بعد سراغ کتابهایم می روم و با خود فکر می کنم این روزها بهترین روزهای عمرم هستند. نمی خواهم حتی یک روز را از دست بدهم.
با سلام بر نویسنده عزیز خانم کیهانی
من فکر میکنم در نویسنده مانند سبدی پر از انواع میوه هاست به صورتی که:
نویسنده یک عاشق است، یک فارغ است، یک روانشناس و….
و این مجموعه انسان یک نویسنده را به وجود می آورد.
برای همین هم هست که نویسنده ها بزرگ میشوند چون یک سبد از انسان ها هستند.
امیدوارم به واسطه استمراتون به موفقت های چشمگیری برسید
سپاس گزارم ازشما دوست عزیز