اگر قصه ای برای تعریف کردن نداری ،برای چه زنده ای ؟
اگر قصه ای برای گفتن نداری |bitakeyhani.com

اگر قصه ای برای گفتن نداری ، برای چی زنده ای ؟    -داستایوفسکی-

شاید ما فکر کنیم قصه ها تنها برای این نوشته میشوند که ما را سرگرم کنند و اوقات فراغت ما را پُر کنند.
گاهی از خودم میپرسم:”آیا این زندگیست که باعث جاودانگی قصه ها شده یا قصه ها هستند که باعث دوام زندگی میشوند؟”

من فکر میکنم قصه ها بوجود آمده اند ، تا ماندگار شوند و مرهمی باشند برای روزهای سخت . قصه ها هستند که باعث بیدار شدن انگیزه در ما میشوند .تا به حال فکر کرده اید  اگر قصه ها نبودند اگر کتابها نوشته نمی شدند ، ما در چه وضعیتی بودیم؟!

ویلیام اس.باروز میگوید:” راه کشتن یک آدم یا یک ملت قطع کردن رویای آنهاست.”

این رویاهای ما هستند که باعث میشوند حصار اطرافمان را بشکنیم و تلاش کنیم تا رویاهایمان به واقعیت تبدیل شوند . وقتی ما رویایی در سر داریم و برای رسیدن به آن رویا در تلاش و تکاپو هستیم و تمام انرژی و وقت خود را صرف رسیدن به رویای مان می کنیم ، همه ی تلاشها ، فراز و فرودها ، چالش ها و سختی هایی که سر راهمان هست ،تبدیل به یک قصه میشوند برای تعریف کردن. و تعریف کردنِ قصه ها زندگی را برای ما جذاب تر میکند.

تعریف کن ! تعریف که میکنی پایت را همان جایی می گذاری که روزی من چراغ برداشته ام ،و گام تو اینگونه با دست من آشنا میشود. تعریف کن !همه ی تعریف ها برای آنند که دستها تنها نمانند.       -یداله رویایی-

ما نیاز به تعریف کردن داریم .آنچه که تجربه کرده ایم و آنچه که دوست داریم تجربه کنیم . ما بایداز خودمان بگوییم، از عشق ،رویا ،ترس ، خشم ،مهر و همه ی آنچه که برما گذشته و میل داریم درباره ی آن حرف بزنیم و شنیده شویم . رویاها و قصه ها ما را زنده نگه می دارند.ما تا زمانی که رویا داریم و قصه ای برای تعریف کردن، زنده ایم و زندگی می کنیم.

 

مطالب بیشتر :

داستان های کوتاه