تنهایی واژه ای است که همه ی ما با آن آشنا هستیم و دست کم چند مرتبه ای در زندگی این 

حس را تجربه کرده ایم. چیزی که شاید عده ی بسیاری از ما ندانند اینست که ، همه ی ما در 

گوشه ای از ذهن و قلبمان عمیقا” تنهاییم!

احتمالا نمی دانیم چیزی که سبب رنج و اندوه ما می شود، تلاش برای فرار از تنهاییست، نه خودِ 

تنهایی ! و آن احساس تنهاییست که درد سر ساز می شود و نه خودِ تنهایی .

وقتی که ما در پی یافتن راهی برای فرار از تنهایی هستیم ذهن ما فقط به دنبال یک راه چاره

می گردد، راهی یا کسی که بتواند تنهایی مارا پُر کند. ذهن مدام در تلاش برای فرار از این 

موقعیت ناخوشایند است همین تلاش کردن و احتمالا به نتیجه ی مطلوب نرسیدن دلیل رنج 

است.رنج حاصل از تنهایی قدرت تفکر و خلاقیت را از ما می گیرد و ما به نقطه ای می رسیم که

به هر قیمتی به رهایی از تنهایی فکر می کنیم و ذهن ما هیچ چاره ای به جز فرار از تنهایی نمی بیند.

زمانی می توانیم از رنج حاصل از تنهایی فارغ شویم

که به تنهایی مان معنا بدهیم.

وقتی تلاش می کنیم جایگزینی برای پُر کردن 

حفره های تنهایی مان پیدا کنیم. شاید در ابتدا این تغییر خوشایند باشد 

امااین تغییرات از روی ناچاری و رنج انتخاب شده اند .ثمره ی این انتخاب

سرخوردگی و خلاء ای بزرگتر است، که بر روحمان سایه می اندازد.

تنهایی می تواند فرد را به تهِ دره ای عمیق بیندازد یا اورا به اوج ابرها ببرد.انتخاب با ماست.

ما انتخاب می کنیم که به تنهایی مان  ارزش ببخشیم.

و این یعنی :

من تصمیم می گیرم که به تنهایی ام بار و معنا بدهم و یا آن را

با رنجو اندوه سپری کنم.

 

 

 

“ما” انتخاب می کنیم که به تنهایی مان ارزش ببخشیم bitakeyhani.com