گاهی نوشتن سخت می شود

گاهی نوشتن سخت می شود

چندین ایده در ذهن داری اما نمی توانی یکی از آنها را بطور کامل اجرا کنی! توی سرت

اقیانوسی نا آرام موج می زند . ایده هاسوار بر موج ها بالا و پایین می روند ودهن کجی میکنند.

به تونزدیک میشوند و ازتو دور میشوند. سرانجام پس از کلی کلنجار رفتن با خودت یکی را

انتخاب میکنی و شروع به نوشتن می کنی بعد می بینی نه، خوب از آب در نیامد و میروی 

سراغ ایدۀ بعدی.

گاهی دو ساعت پای لپتاپ می نشینی ،سرچ می کنی شاید چشمت به جمله ای یا کلمه ای  

در سایتی بیفتد و همان کلمه جرقه ای شود برای یک پست چند صد کلمه ای !

وقتی تصمیم به انجام کار مهمی می گیری ،دیگر نمی توانی به هیچ بهانه ای تنبلی کنی.

گاهی نوشتن سخت می شود ،خیلی سخت . مثل امروز که به دفترچه ی یادداشتم پناه 

 بردم . دفترچه ای که پُر از جملات کوتاه است. این دفترچه یک جور مُسکِن  است. صدها  

جملۀ مخملی ازلابلای کتابهایی که خوانده ام ،در این دفتر نوشته ام.  اوایل نمی دانستم این

جملات روزی تبدیل به پناهگاه امنی می شوند،پناهگاهی برای روزهای سخت. یک چیزهایی

 درزندگی جزء بایدهاست ودفتر یادداشت جملات کوتاه یکی از این بایدهاست. این جمله از 

جان سی مکسول را که می خوانم شارژ می شوم و شروع به نوشتن می کنم.

انسانهای موفق یک بار تصمیم می گیرند و هر روز به آن عمل می کنند.

جان سی مکسول

مطالب بیشتر:  

خواهی نشوی رسوا…