روحِ قدرت، عشق است. | زنده یاد ناهید معتمدی
سالها پیش پادکستی از زندهیاد بانو ناهید معتمدی گوش دادم که با موضوع 《روح سازی》 بود. ایشان معتقد بودند که سرچشمهی تمام افکار و رفتار ما روحی است که به آنها میدهیم. ( معنادادن به زندگی) در قسمتی از پادکست دربارهی شخصی که به دنبال قدرت است صحبت شد. بانو معتمدی بیان کرد که روحِ قدرت، عشق است. ( یعنی شخص برای اینکه به قدرتش روح(معنی) ببخشد ابتدا باید عشق را [...]
کتاب خواندن چه تاثیری بر روحیات و شخصیت افراد میگذارد؟
از کتابخوانها چه انتظاری دارید؟ فکر میکنید باید همیشه و در هر شرایطی رفتاری منطقی، صبور و با درایت داشته باشند؟ باید بگویم تا همین چند وقت پیش من هم چنین نظری داشتم. خب انتظار میرود کتابخوانها در تعاملات و روابطشان رفتارهایی بینقص و کاملن منطقی داشته باشند؛ اما همیشه اینطور نیست. اگر بخواهم از تجربهی شخصیام دربارهی تاثیر کتاب خواندن بر روحیات و روابطم بنویسم، باید بگویم که : _اگر [...]
سوگواری و شجاعت دوست داشتن دیگران
وقتی صحبت از شجاعت به میان میآید ناخودآگاه افراد خاصی در ذهنمان تداعی میشوند، افرادی که رفتارهایی کردهاند که کمتر کسی انجام میدهد. اما در این پست شجاعت معنی متفاوتتری دارد. امروز در صفحهای یک جمله نظرم را جلب کرد. 《 سوگواری بهایی است که بابت شجاعت دوستداشتنِ دیگران میپردازیم.》 این جمله از اروینیالوم است. بار اول که جمله را خواندم برایم عجیب آمد. با خود گفتم: یعنی چی؟ مگر دوست [...]
اگر عزتنفس نداری، هیچ نداری! (تقدیم به زنان سرزمینم)
فکر میکنم این سخن از گوته است. (خلاصه مینویسم) اگرثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند. اگر سالم نیستی، مهم نیست بعضی افراد با معلولیت و بیماری زندگی می کنند. اگر تحصیلات عالی نداری مهم نیست با کمی سواد هم می توان زندگی کرد. اما اگر عزت نفس نداری متاسف باش چون هیچ نداری. اگر وبسایت را کمی بالا پایین کنید، متوجه میشوید که طی سالها مطالب زیادی در [...]
فصلِ وصل | تقویم این فصل را تو بنویس!
مانا جانم! تقویم این فصل با نام تو آراسته میشود! موسیقی غمگین لحظهی عزیمتت شب را منفور کرده است. عقربههای ساعت گواهی میدهند ما شبها با چشمان باز میخوابیم! روزگار هولناکیست. غم، چونان وزنهای چند تُنی زبانم را سنگین کرده! کاش ستارهها زبان داشتند تا برایت مفصل از حال و هوای این روزها بگویند! حتا لحن مبهم صدای خویش گاهی منزجر کننده است! مانا جانم! عزیزکم! تو الفبای شجاعت را پراکندی. [...]
چرا باید بیشتر دربارهی خودمان بنویسیم؟ |گسترش عشق
شاید لازم باشد جملهی کلیشهای《زندگی هر روزش درس است》 را مدام با خود تکرار کنیم. نگارنده قصد دارد در اینجا از تجربیاتش برای شما بگوید. هر اندازه با خودتان تنها باشید و فقط به احساسات خود در آن زمان مشخص توجه کنید، به شناخت وسیعتری از خودتان میرسید. متاسفانه درصد بالایی از آدمها نمیتوانند برای مدت کوتاهی با خود تنها باشند برای همین است که در روابطشان ناموفق و در درک [...]
در مرداب افسردگی…
هر روز صبح به زور چشمهایم را باز میکنم و در لحظه آرزو میکنم کاش میتوانستم یکساعت دیگر بخوابم. بخاطر مدرسهی دخترم باید بیدار شوم. تمام انرژیام را جمع میکنم تا از تخت بیرون بیایم. این حال بیحالی و سنگینی غم بر سینهام تا آخر شب ادامه دارد. نمیدانم آخرین بار کِی بود که لبخند زدم. حتا لبخند چند صباحیست از زندگیام کوچ کرده! تمام روز با چندین دفتر و کتاب [...]
به هوش باش! دمی با خودم
به هوش باش! که در این روزهای آشفتگی از جایگاهت سقوط نکنی. تو سالها تلاش کردهای که خود را ارتقا دهی، تبدیل شدن به یک فرد رشدیافته هدفیست که انتخاب کردهای، به هوش باش تنشها باعث سقوطت از مسیر رشد نشوند. حتا انسان رشدیافته در تنشها و بحران میتواند ضعیفترین و کمارزشترین وجه شخصیت خویش را به نمایش بگذارد. یاد بگیر چگونه در بحران صبور باشی! هر خصلتی را در دیگری [...]
رشدفردی یک فرایند بدون بازگشت
قبلن نوشتهام: آگاهی و رشد مانند نور است.رو به جلو. کسی که آگاه میشود محال است در جایی توشهی آگاهیاش را زمین بگذارد و به عقب بازگردد! این روزها افرادی را میبینم که به نظر میآمده مسیر رشد و آگاهی را طی میکردهاند، اما به خاطر دوری از فضای یادگیری و تنشها و نگرانیهایی که این روزها در کشور شاهد آن هستیم، دچار پَسروی شدهاند! بارها گفتهام رشد مسیری ناهموار است. [...]
ناگهان چشم روشن میشود!
صدای افتادن درختان در جنگلِ شب میپیچد. کسی جیغ میکشد. طوفانی خوفناک سراسر جنگل را دربر میگیرد. از تنهی درختان خون میچکد! نوای ساز و دهل در هزارتوی جنگل شیون میکند! شاخههای سبز به رقص در میآیند! باد هوهو کنان، دیوانهوار جنگل را در مینوردد! صدای ضجه، جیغ و آه و گریه در هم میآمیزد. درختی دیگر نقش زمین میشود. و درختی دیگر... جوی خون در جنگل به راه میافتد! ساز [...]
تمام من درد میکند!
ساعت هشت صبح است از خانه بیرون میآیم. ابری خاکستری آسمان را پوشانده! غمی ناتمام مثل بختک روی این کشور را گرفته! اول صبح است و من بیانرژیام. از پیادهرو به سمت خیابان اصلی سرازیر میشوم. حس میکنم کنترلی روی بدنم ندارم. پاهایم را حس نمیکنم بیهدف راه میروم. سرم حفرهای خالیست. فقط به روبرو زُل میزنم و راه میروم. هر از گاهی عابری از کنارم رد میشود و چند ثانیهای [...]
نوری از جنس آگاهی
عزیز! میبینی شور زندگی را در انحنای لبخندشان، نگاهشان؟! حس میکنم نوری عظیم هر روز بیشتر از قبل زمین را دربر میگیرد. این زمینِ دلشکسته! میبینی؟! آوای واژهها آمیخته با ملاحت نگاهش! و او در جمع دوستانش آواز میخواند! آن چشمهای سبز مهربان! و رقص نان در دستهای جادوییاش! گویی خوشههای طلایی گندم با آهنگ نسیم ضرب میگیرند! لبخندهایی پرامید! از شرق تا غرب از شمال تا جنوب! آرزوهایی درخشان! آه... [...]
چند توصیه برای آیندگان| چگونه یک زندگی مطلوب داشته باشیم؟
وقتی به گذشته نگاه میکنم، با خودم میگویم کاش لحظههای بیشتری را به خودم اختصاص میدادم. کاش بیشتر با خودم تنها میشدم تا چند صباحی زودتر، پی به گوهر ارزشمند وجودم ببرم. _اکنون دریافتهام برای داشتن یک زندگی آرام و برخورداری از رضایت درونی باید روزانه ساعاتی با خود تنها باشم. _هر اتفاقی چه تلخ و چه شیرین زنگ هشداریست که مرا به شناخت بهتر و دقیقتر خودم راهنمایی میکند. مبادا [...]
این روزها را باید نوشت…
این روزها را باید نوشت. باید نوشت تا در حافظهام ثبت شود. شاید سالها بعد جزئیترین رویدادها را فراموش کنم. مینویسم تا فراموش نکنم. گاهی احساس حماقت میکنم، احساس هیچبودن. به نظرم باید برگردم و تمام کتابهایی را که تا الان خواندهام دوباره بخوانم. من نیاز دارم دوباره بیاموزم. احساس میکنم در جادهای پرپیچ و خم و طولانی هستم. جادهای که سالهاست در حال پیمودنم. ندایی میرسد که اشتباه آمدهای دوباره [...]