نانین استاد ذِن است. او پذیرای استاد دانشگاهی شد که می‌خواست از او درس بیاموزد. وقتی آن استاد دانشگاه برجسته رسید، سخت کوشید تا به نانین درباره‌ی تمامی شایستگی‌های آکادمیکش، دستاوردها و دیدگاه‌هایش درباره‌ی چگونگی اداره‌ی درست کشور بگوید.

نانین برای مهمان خود فنجانی چای ریخت، آن را تا لبه پر کرد و سپس همچنان به ریختن چای ادامه داد.

استاد دانشگاه که دید نانین دارد چای را روی کفپوش می‌ریزد، فریاد کشید:

«فنجان پر است، دیگر برای بیش‌تر جایی ندارد.»

نانین جواب داد: «شما نیز درست مانند این فنجان پر از نظرات و افکار خودتان هستید. تا وقتی نخست فنجان‌تان را خالی نکنید نمی‌توانم به شما ذن بیاموزم.»

مدتی پیش فنجانم را خالی کردم تا دوباره آن را با یادگیری جدیدم پر کنم. امروز به متن بالا برخوردم. جالب بود که همین چند هفته پیش چنین تصمیمی گرفتم.

فکر می‌کنم خوب است هر از گاهی آدمها آنچه را یاد گرفته‌اند یا از گذشته در تارو پود ذهن و زندگی‌شان نقش بسته، خالی کنند، دور بریزند تا جایی برای یادگیری‌های جدید باز کنند.

چیزی که باعث می‌شود به گذشته بچسبیم‌، غرور و تعصب است؛ که مانع رشدمان می‌شود.