این روزها همه به دنبال بیشتر داشتن و زود رسیدن‌اند. همه چیز باید به وفور در دسترس‌شان باشد تا احساس کنند حالشان خوب است و همه چیز عالیست، که البته عمر این حال خوب هم کوتاه است.

هر چه برای بیشتر داشتن دست و پا بزنیم به محض رسیدن، حسِ خوب در ما پایان می‌یابد.

ایمان سرورپور می‌گوید:

هر چقدر خود را درگیر اعداد و ارقام کنیم، از اصالت خویش و از اینکه واقعا کی هستیم دور می‌شویم.

برای همین است که درصد بالایی از آدمها خود را به درودیوار می‌کوبند تا به آنچه می‌خواهند برسند  و پس از رسیدن احساس می‌کنند؛ چیزی که اینهمه برایش جنگیدند آنقدرها هم ارزش نداشت و احساس خلاء تمام وجودشان را پُر می‌کند.

 

هرمان هسه می‌گوید:

برخی از ما فکر می‌کنیم دوام آوردن قوی‌ترمان می‌کند اما گاهی قدرت در رها‌کردن است. 

گاهی به دوستانی که با من مشورت می‌کنند، می‌گویم :

《زمانیکه در میانه‌ی راه احساس می‌کنی رابطه‌ای ارزش ادامه دادن ندارد، همانجا باید رها کنی و بگذری؛ وقتی ادامه می‌دهی روز به روز بیشتر در سردرگمی و نارضایتی فرو می‌روی و عزت‌نفس تو آسیب می‌بیند.》

احساس آرامش و رهایی که پس از رها‌کردن کسب می‌کنی، حس ارزشمندی و عزت‌نفس را در تو بیشتر می‌کند، احساس می‌کنی آنقدر قدرتمند هستی که خودت به خودت حس آرامش ببخشی؛ آنجاست که ارزش بیشتری برای خود قائل می‌شوی.

برای افرادی که در مسیر تحول قرار می‌گیرند نوشتن سطرهای بالا سخت است و تجربه‌کردن و تمرکز بر خود سخت‌تر.

شاید بگویید: من نمی‌توانم و اصلا چنین چیزی امکان ندارد که بتوانم تحولی در خویش ایجاد کنم، اما همه چیز با یک تصمیم و سرسختی در اجرای آن امکان‌پذیر است. به توانایی‌های خود باور داشته باشید همانطور که تا حالا به ناتوانی خود باور داشته‌اید. تحول ابتدا در ذهن سپس در زندگی انجام می‌پذیرد. به خود بگویید: من می‌توانم و انجامش دهید.