آجر لَقم را دوست دارم. bitakeyhani.com

دیوار بلندم را نگاه می کنید اما چیزی“نمی بینید”!

چشمانتان سالم اند اما نابینایید.

دیوار افراشته ام را نگاه می کنید چشمتان به یک آجر لَق می افتد.

فریاد می زنید: دیوار را ویران کنید، ظاهرش  توی ذوق می زند!

تیشه بر می دارید و با خاک یکسانم می کنید . درد دارد. بصیرت ندارید.

اهل ساختن ِدوباره نیستید همه را تبدیل به خاک می کنید و می روید .

می روید تا در عمارت های پُر زرق و برق خود که از درون پوسیده اند روزگار را سَر کنید.

دیگر آگاهی کور تان آزارم نمی دهد. زیرا در یافته ام با هر فرو ریختنی بر آمدنی حاصل می شود. از میان ویرانه ها جوانه ای سبز می شود و رشد می کند.

یک “منِ” تازه به دست من ساخته می شود.

آجر لَقم را دوست دارم .زیرا باعث شد فرو بریزم و از نو ساخته شوم.

باعث شد جوانه بزنم .سبز شوم .