همۀ ما از دوران مدرسه و از کودکی خاطرات بیشماری در ذهنمان نقش بسته، خاطراتی که چندان خوشایند نیستند، خاطراتی که در آن پدر، مادر ومعلم‌مان از ما میخواستند که بی‌نقص باشیم.

شاید کمتر کلمۀ بی نقص را به زبان می‌آوردند، اما با رفتارها و حرفهایشان ما را به سمت بی‌نقص بودن سوق میدادند.

اشتباهات ما پذیرفته نمی‌شد و اغلب بخاطر اینکه به خوبی از عهدۀ کارها برآییم، ترس و تهدید را چاشنی حرفهایشان می‌کردند و تحویل ما میدادند.غافل از اینکه همان ترس‌ها مانع از این می‌شد که خوب و درست عمل کنیم.  ما کارهایی را که فکر می‌کردیم از عهده مان خارج است، انجام نمی‌دادیم. گاهی حتی یکبار هم آن را امتحان نمی‌کردیم.آنقدر ترس در وجودمان بود و آنقدر داستانهای مختلف که همه چاشنی ترس و تهدید داشت به مغزما فرو می‌کردند، که جرئت نمی‌کردیم گامی برداریم و شروع کنیم. در یک کلام، از ما میخواستند همیشه و همه جا بی‌نقص عمل کنیم.

چیزی که مهم‌است انجام دادن کارهاست، بدون نیاز به بی‌نقص بودن.

دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، همیشه سپید و شیرین و زیبا نیست. زندگی مجموع روزهای روشن و تیره، تلخ و شیرین، خوشی و ناخوشی‌ست. در زندگی همه چیز وجود دارد .زندگی کامل است. کامل بودن به معنی بی‌نقص بودن نیست. کامل بودن یعنی من ترکیبی از نقاط قوت و نقاط ضعف‌هستم. همه چیز تیره و روشن، بد و خوب، زشت و زیبا در من وجود دارد .همانطور که در دنیا نیز وجود دارد.

هر گاه از بی‌نقص بودن‌به سمت کامل بودن برویم، به آرامش و رهایی می‌رسیم.

 

مطالب بیشتر:

نگاهی متفاوت به روزمرگی 

فراتر از سطح مهارت خود به رقابت بپردازید 

گذر از تاریکی به رشد و روشنی