گاهی از من می‌پرسند، چه شد که به محتوانویسی علاقمند شدی و آن را رها نکردی؟ چه شد که در این مسیر دوام آوردی؟

بگذارید همین ابتدا بگویم نوشتن به معجزه می‌ماند وقتی مدام بنویسی، وقتی از هر رویداد و تجربه سوژه‌ای برای نوشتن بیابی و با افکارت مسائل را تحلیل کنی، کم‌کم به خودت نزدیکتر می‌شوی. قلم پناهگاه می‌شود.‌

چرا امروز در جایگاه یک《کوچ》 قرار گرفته‌ام؟

چون خودم به‌شدت به داشتن یک کوچ نیاز داشتم. کسیکه همواره کنارم باشد و کمک کند در مسیرم کمتر اشتباه کنم.‌
کسیکه بشود هر زمان که نیاز داشتم با او گفتگو کنم،

کسیکه همیشه در دسترس باشد،

کسیکه در کنارش خودِ خودم باشم،

کسیکه بدون قضاوت به من گوش دهد،

کسیکه شنوندۀ خوبی باشد،

اما نبود، کسی نبود.

بنابراین تصمیم گرفتم خودم تبدیل به آن فردی شوم که همیشه به آن نیاز داشتم.‌

من دو نفرم. گاهی در جایگاه مراجع قرار می‌گیرم و گاهی در جایگاه کوچ. می‌پرسم و پاسخ می‌دهم.

می‌نویسم و تحلیل می‌کنم؛ می‌اندیشم و بازخورد می‌دهم و این گونه است که مسیر روشن می‌شود.

من گاهی آن سطرهای بی‌حوصله‌ام که از افکارم بیرون می‌ریزند و صفحات دفترم را پُر می‌کنند.

من آن دستهای مهربانی هستم که نان و گُل برایم می‌خرند.

من آن غم مبهم‌ام که ناگهان در گلویم می‌شکند.

و گاهی ریشه‌ی درخت پیری هستم که سفره‌ی دلم را برای خاک نمناک می‌گشایم.

در وبینار روز دوشنبه دهم مرداد ماه آغاز، چرایی و تداوم در محتوا‌نویسی را شرح دادم. امیدوارم فانوسی که در دست گرفته‌ام مسیر را برای همه‌ی ما (محتوانویسان)روشن کند.