وقتی حرف بخشش به میان میآید اغلب این جملهی تکراری را زیاد میشنویم: 《 بخشش از بزرگان است.》
هیچگاه معنی دقیق این جمله را درک نکردم.یعنی چه که بخشش از بزرگان است؟
یعنی آن کسی که میبخشد آدم بزرگ و شایستهای محسوب میشود و یا آن کسی که میبخشد بزرگ میشود(رشد میکند)؟!
میتوان این جور هم تفسیر کرد، افراد بزرگ(از نظر سن و سال) باید بقیه (کمسن و سالها) را ببخشند چون جوانترها معمولا ناپخته عمل میکنند!
گاهی بخشیدن سخت و نشدنی به نظر میآید. شاید ماهها و گاهی سالها بگذرد و نتوانیم کسی را که به هر شکلی به ما آسیبی رسانده، ببخشیم.
اینکه جملهی تکراری بالا که بخشش از بزرگان است را به کسی بگوییم و در عوض انتظار داشته باشیم با شنیدن این جمله کسی را ببخشد، حماقت است.
ما هیچوقت در جای دیگری نیستیم که بخواهیم برایش نسخه بپیچیم.
من به فردی که به هر دلیلی نمیتواند ببخشد میگویم: 《 تو حق داری که نبخشی، حق داری در دل بدترین آرزوها را برای فردی که به تو آسیب رسانده داشته باشی؛ اما در کنار آن باید برای خودت هم وقت بگذاری! آمادهای؟》
بیا با هم یک آزمایش انجام دهیم. یک ماشِ کوچکِ سیاه را در یک پیالهی سفید کوچک بگذار. تو آن پیاله کوچکی و آن ماش سیاه کسی است که تو را رنجانده و نمیتوانی او را ببخشی.
اگر سالها همان پیاله کوچک بمانی ماش سیاه در همان نگاه اول درون تو پیداست. تو او را درون خود داری و در همان نگاه اول رنجشی که با خود حمل میکنی آشکاراست.
اما تو نه بخاطر اینکه رنجشات را کوچک کنی بلکه بخاطر اینکه به ذات رنج پیببری و آن را درک کرده باشی باید رشد کنی. باید بفهمی چرا این رنجش پیش آمده و چرا نمیتوانی ببخشی !
باید دایرهی کوچکی که اندازه یک ظرف کوچک است را گسترش دهی و اندازهی یک استخر بزرگشوی . هرچه بزرگتر، بهتر.
باید به جایی برسی که ماش سیاه کوچک درون تو گُم شود.
وقتی اندازهی یک استخر یا رودخانه شدی رنجش در تو هنوز وجود دارد. آن ماش سیاه کوچک درون توست، اما مثل قبل آزاردهنده نیست. تو شبیه رودی میشوی که روان و در جریان هستی و با جاری بودنت ماش سیاه را به اینطرف و آنطرف میبری.
ذات رنج این است، میآید که بگوید تو باید بزرگ شوی. اگر نمیتوانی یا نمیخواهی، نبخش! اما یک جا نمان. بزرگ شو!
وظیفهی تو رشد است نه بخاطر اینکه خودت را به دیگران ثابت کنی، بخاطر اینکه هدف جهان هستی اینست که تو رشد کنی.
جهان هستی به تو فرصت رشد میدهد، به تو فرصت میدهد خود را ارتقا بدهی؛ اما وقتی از جایت تکان نمیخوری با یک دردسر، رنج و یا اتفاق تلخ تو را مجبور میکند، بزرگ شوی.
اگر با جهان هستی همسو شدی و رشد را انتخاب کردی، چه عالی! تو مسیر درست را یافتهای؛ اما اگر در تلخیها و سختیها و کینهها غرق شدی و در پی تلافی و جنگیدن بر آمدی، روزبهروز بیشتر در چاه عمیق نادانی فرو میروی و نا امید میشوی و اتفاقات ناخوشایند را به زندگیات فرا میخوانی.
اگر نمیتوانی دیگران را ببخشی، یک جا نمان !رشد کن!
قطعا رشد کردن و توسعه پیدا کردن بهترین راهکار خواهد بود. اما گاهی هم ما نمیتوانیم ببخشیم به خاطر اینکه بخشیدن را به معنای از سر گرفتن ارتباط با شخصی که ما را آزرده میدانیم. در حقیقت ما میتوانیم شخص را به خاطر رهایی خودمان از آزار ببخشیم و در عین حال با او ارتباط نزدیک نداشته باشیم.