چند سال پیش در یک باشگاه ورزشی پیلاتس کار می کردم. نزدیک ماه رمضان بود. مربی با توجه به شرایط ماه رمضان و اینکه عده ای ممکن است بخاطر روزه داری  یک ماه به باشگاه نیایند در یک گروه تلگرامی برای تغییر زمان کلاس و آمار گیری از افراد برای حضور حتمی شان در کلاس آن ماه نظر خواهی کرد.

چند نفری اعلام کردند که این یکماه باشگاه نمی آیند . دوسه نفری، هم می خواستند روزه بگیرند و هم کلاس را از دست ندهند بنابراین پیشنهاد دادند زمان برقراری کلاس تغییرکند .

در این میان مربی سعی کرد به کسانی که با توجه به روزه داری می خواستند ورزش کنند توضیح دهد که ممکن است وسط کار دچار مشکل شوند با توجه به اینکه ما در حین ورزش چندین بار آب می خوردیم و توصیه ی مربی بر آب خوردن همیشه آویزه ی گوشمان بود، اما یکی دونفری اصرار داشتند که نه ما مشکلی نداریم هم ورزش می کنیم و بدون آب خوردن می توانیم تا افطار دوام بیاوریم.

دوستی داشتم که پزشک بود و اتفاقا وقتی راجع به ورزش به همراه روزه داری برایش گفتم مطالبی راجع به کمبود آب بدن و مضرات آن برایم فرستاد. آن روز مربی نتوانست بعضی ها را متقاعد کند که میان روزه و ورزش باید یکی را انتخاب کنند. در میان این گفتگوها بود که من توصیه ها و مواردی که دوست پزشکم برایم فرستاده بود را عنوان کردم و این را اشاره کردم که این مطلب از طرف یکی از دوستانم است که ایشان پزشک هستند.

همان لحظه یکی از افرادی که بشدت از فواید روزه داری بهمراه ورزش جانب داری میکرد مثل بمبی ترکید و با لحنی بسیار بد و زننده مرا مورد خطاب قرارداد. چیزی توی این مایه ها(تو و اون دوست پزشکت برید به جهنم)!

من ترجیح دادم پاسخ ندهم و مربی هم زیاد به آنها اصرار نکرد و در نهایت گفت اگر مشکلی برایتان پیش بیاید مسئولیت آن با خودتان است .

شاید این اتفاق برای شما هم پیش آمده باشد که سعی دارید در جمعی نظری که فکر می کنید منطقی ست ،بدهید ولی فردی پاسخ بسیار زننده و ناشایستی به شما می دهند.

در اینطور مواقع موضع من سکوت است. چون فکر می کنم کسی که به این شدت از عقیده و حرف خود دفاع می کند ،طوریکه چشمانش را به روی همه چیز و همه کس می بندد وفقط نظر خودش برایش مهم است چگونه می توان او را متقاعد کرد؟

به زعم من چیزی که بعنوان راه حل و یک نظر ارائه دادم کاملا منطقی و صحیح بود،اما از نظر او کاملا اشتباه و مردود بود. چون قواعد و قوانینی که  به آنها معتقد بود فراتر از نظر یک پزشک بود.

وقتی این اتفاقات در زندگی رخ می دهد بسته به روحیاتمان عکس العمل های متفاوتی  نشان می دهیم و ممکن است رنجور و غمگین هم شویم. پیش تر وقتی در موقعیتی قرار میگرفتم که اختلاف نظر و بحثی پیش می آمد،سعی می کردم تا جایی که ممکن است خود را درگیر نکنم بنظر خودم این رفتار بخاطر تمایل به آرامش بود؛ این روزها ،اما جور دیگری فکر می کنم .

اگر سکوت من بخاطر دست یافتن به آرامش بود چرا پس از کناره گیری از تنش باز هم به آن فکر می کردم و هر بار خودم را سرزنش میکردم چرا پاسخ ندادم. چیزی این وسط اشکال داشت و آن اعتماد بنفس وجسارتی بود که در من وجود نداشت. از آن اتفاق حدود سه سال گذشته و من تقریبا فراموشش کرده بودم اما چیزی که باعث شد دوباره در ذهنم تداعی شود، نوشتن یک متن سه هزار کلمه ای درباره ی دغدغه هایم است. وقتی شروع به شکافتن لایه های عمیق روانت می کنی ، به گنجی می رسی و پاسخ بسیاری از سوالاتی که زمانی فکرت را مشغول کرده بود،می یابی . 

نوشتن این متن سه هزار کلمه ای یک تمرین خودشناسی است . امروز به نقطه ی درخشانی رسیدم . چیزی که باعث شد دلیل همه ی رنج ها را بفهمم.

من امروز به مقایسه ی دنیای کیفی خود و دیگرانی پرداختم که روزی از آنها رنجیده بودم، هر چند گذشت زمان آن را کمرنگ کرده اما چرایی آن همواره در گوشه ای از ذهنم جا خشک کرده بود. من به دنبال آن چراها در درون خودم می گشتم.

وقتی ما با کسی به مشکل می خوریم و تنش و کدورت پیش می آید بخاطر اینست که هر دوی ما در دو دنیای کیفی متفاوت هستیم. در دنیای کیفی من سلامتی مهم تر بود تا اینکه با تعصب به یک عقیده پایبند باشم. اما در دنیای کیفی آن فرد الگوهای ذهنی‌ای که از کودکی با آنها رشد کرده و در ذهنش رسوخ کرده قوی‌تر بود. برای من احترام به نظر جمع مهم تر بود برای او آموخته هایی که با آنها رشد کرده بود وعاداتی که به هیچ شکل حاضر به تغییرش نبود، بیشتر اهمیت داشت؛ حتی به قیمت توهین به دیگری!

چرا افراد بر پارادایم‌ها اصرار می‌ورزند؟

ترس، ترس اولین مانع بر سر راه تغییر است.

من درک کردم  محیط ،روابط و شرایط زندگیست که طرز رفتار ما را رقم می زند.هر چه ترس عمیق تر باشد تعصب و پافشاری برروی اعتقاد شدیدتر است. می دانم آدمها محصول محیط خود هستند و تا وقتی که خودشان نخواهند هیچ تغییری صورت نمی گیرد. محیط ما را شکل میدهد. حالا بیشتر به دنیای کیفی خودم می بالم زیرا خودم آنرا ساخته ام و از انتخاب مسیرم لذت می برم.

 

مطالعه بیشتر:

تو توانگری باور کن

دقیقا چه می خواهی؟