خانه۱۴۰۲-۱۲-۲۵ ۱۰:۵۵:۰۸ +۰۰:۰۰

من اویم؛ و او من است.

هوا گرگ و میش بود. او طلبیدم و من نیز او را طلب می‌کردم. شمعی روشن کردم، کاسه‌ی آبی مقابلم بود و مُشتی خاک؛ نسیمی از لای پنجره به درون خزید. لباس بلند و سفیدی بر تن کردم و نشستم؛ کمی بعد دیدمش! من اویم و او من است. چهره‌به چهره‌ی هم، گاهی دست در دست هم! او مرا می‌شنود و من او را ... وعده‌ی ما هر روز ساعتی قبل [...]

مرداد ۲۱ام, ۱۴۰۳|خودشناسی|دیدگاه‌ها برای من اویم؛ و او من است. بسته هستند

آدم امنِ برای دیگران !

سوالش را در یک ویس پرسید: نذر کرده‌ام تا آخر تابستان خانه بخرم. نذرم را اول ادا کنم یا بعد از خرید خانه؟!  نمی‌دانم چرا دلم نمی‌خواست به این سوال پاسخ بدهم. چون اصلا به این جور نذرها اعتقادی ندارم. دو روز جوابش را ندادم. اما بعد حس کردم، بی احترامی است؛ بعد از دو روز به خاطر تاخیر در پاسخش عذرخواهی کردم و جوابم را فرستادم. به او نگفتم اول [...]

مرداد ۱۱ام, ۱۴۰۳|توسعه ی فردی, خودشناسی|دیدگاه‌ها برای آدم امنِ برای دیگران ! بسته هستند

    فصل جدیدی از زندگی

    می‌گذرند این روزهای عجیب! می‌گذرند. سنگین، نفس‌گیر و شگفت انگیز‌اند، اما گذرا! شگفت انگیز از این نظر که انگار وارد یک بازی شده‌ایم، انگار نیرویی با آوردن اتفاقات عجیب و غریب به زندگی‌مان ما را از هر حرکت اضافه‌ای باز می‌دارد. گویی می‌گوید: اینهمه عجله و سرعت برای چیست؟! همینجا بمان! بمان!   دو ماهی میشود که تمام روزهایم با آنجلا پرشده! آماده کردن غذای مخصوص گربه، نظافت روزانه‌ی خانه و [...]

    مرداد ۹ام, ۱۴۰۳|خودشناسی|دیدگاه‌ها برای فصل جدیدی از زندگی بسته هستند

    هیچ ملاقات و هیچ اتفاقی تصادفی نیست.

    آنچه از خودشناسی آموخته‌ام: ۱. هیچ استادی، هیچ کتابی و هیچ معلمی و هیچ دوستی نمی‌تواند به اندازه‌ی تنها شدن با خویشتنِ خویش به ما درسی بیاموزد و آگاهی‌مان را گسترش دهد. ۲. روابطی که درطول زندگی‌مان تجربه می‌کنیم، همگی حاوی پیامی برای ما هستند، پیامی از سوی نیروی برتر، پیامی از سوی پروردگارمان. ۳. ما چیزی از دست نمی‌دهیم، اگر دچار فقدان شدیم اتفاقی نیست، نیروی برتر با آوردن فقدان‌ها [...]

    تیر ۳۰ام, ۱۴۰۳|خودشناسی|دیدگاه‌ها برای هیچ ملاقات و هیچ اتفاقی تصادفی نیست. بسته هستند

    در مسیر عشق

    ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده در شـب ظـلـمــانی ام، مـاه نــشـانـم بـده يوسـف مصری ز چـاه، گـشت چنـان پادشـاه گـر کـه طـريـق ايـن بُـوَد، چـاه نـشـانـم بـده   رهرو مسیر عشق تسلیم است. همسفرم گفت: می‌خواهم حق انتخاب داشته باشم. گفتم: وقتی قدم در این راه گذاشتی باید به او اعتماد کنی. بسپار به خودش. بهترین‌ها را برایت رقم می‌زند. سکوت کرد. بعد گفت: حرفهایت درست است، قبول [...]

    تیر ۱۹ام, ۱۴۰۳|خودشناسی|بدون دیگاه

    خوشحالی چیست؟ آیا باید خوشحالی را به دست بیاورم؟

    سالها پیش گمان می‌کردم خوشحالی نسبت مستقیمی با داشتن و به‌دست‌آوردن دارد. من چیزهای زیادی داشتم و هر چه می‌خواستم در کمترین زمان به دست می‌آوردم اما همیشه یک جای کار می‌لنگید؛ من احساس خوبی نداشتم، بهتر بگویم عمر خوشحالی‌ام کوتاه بود. آن روزها عدم رضایتم از زندگی را در دیگران و روابطم می‌دیدم. نگاه سطحی من به زندگی باعث شد همان سرسوزن خوشحالی هم کم‌کم از بین برود. من مانده [...]

    تیر ۱۷ام, ۱۴۰۳|خودشناسی|بدون دیگاه

    الهی به وقت تو نه به وقت من…

    الهی به تو و زمان بندی‌ات ایمان دارم؛ آگاهم که نیاز به صبوری بیشتری دارم و تو امروز با آزمون صبر و بردباری مرا برای دریافت موهبت‌های بزرگتری آماده می‌کنی. این سخن از مولانا همچون نوری گرم و درخشان قلبم را آرام و سرزنده می‌کند؛ اگر خواسته‌ات برآورده شود به دنبال یک خیر باش، اگر برآورده نشود به دنبال هزاران خیر در آن باش!  در حین نوشتن سطرهای اول یاد ترس [...]

    تیر ۹ام, ۱۴۰۳|خودشناسی|بدون دیگاه

    منِ امروز کاملن متفاوت

    می‌گویند: بدن ما هر چند سال یک بار کاملن نو می‌شود. تقریبا در همه‌ی قسمت‌های بدن، سلول‌های فرسوده دائما می‌میرند و جایشان را به سلول‌های جدید می‌دهند. یعنی پس از مدتی  همه‌ی سلول‌‌ها نو می‌شوند.‌ آیا منِ امروز همان منِ هفت سال قبل است؟ نیازی ندارم زیاد فکر کنم تا پاسخ این سوال را بدهم. خیر، منِ امروز بسیار متفاوت است. من او نیستم. من، آن منِ چند سالِ قبل نیستم.‌ [...]

    تیر ۵ام, ۱۴۰۳|توسعه ی فردی, خودشناسی|دیدگاه‌ها برای منِ امروز کاملن متفاوت بسته هستند

    ساعت عاشقی

    دلم می‌خواهد در این ساعت در این لحظه حسم را ظریف و هنرمندانه توصیف کنم. زیبا، همچون نت‌های رقصان موسیقی که نه تنها به گوش بلکه به جان بنشینند. دوست دارم هر نفس را به واژه تبدیل کنم، واژه‌هایی شفاف و گیرا که خواننده حظ کند؛ اما اما اما به نظرم زیباترین، ملموس‌ترین و درخشان‌ترین واژه‌ها هم برای توصیف حس درونی‌ام کافی نیستند! روزهایم سرشارند از دغدغه‌‌ها و من عجیب آرامم. [...]

    خرداد ۲۲ام, ۱۴۰۳|توسعه ی فردی, خودشناسی|دیدگاه‌ها برای ساعت عاشقی بسته هستند

    بُرشی از زندگی|روزه‌سکوت| مادری‌کردن| عجب موفقیتی!

    یک روزه‌ی سکوت گرفته‌ام. ساعت زیادی از روز را در سکوت کامل به سر می‌برم.‌ امروز در یک گروه واتساپی خانوادگی روی یک تصویر چند ساعتی چت و خنده و عقاید رنگارنگ رد و بدل شد. همه نظر می‌دادند و من تماشا می‌کردم. روزهای قبل هم همینطور بود.‌ تصاویر و پستهایی از اتفاقات روز در گروه منتشر می‌کردند و نظر می‌دادند و من مشاهده می‌کردم. بی‌نظر‌بودن و تماشا کردن هر از [...]

    خرداد ۱۷ام, ۱۴۰۳|توسعه ی فردی|دیدگاه‌ها برای بُرشی از زندگی|روزه‌سکوت| مادری‌کردن| عجب موفقیتی! بسته هستند

    زندگی از زوایای مختلف

    شاید کمی عجیب باشد اما این تجربه من است؛ در جمع افرادی هستم که در کشور دیگری زندگی می‌کنند و بزرگترین دغدغه‌شان این است که آخر هفته در کدام رستوران یا کافیشاپ دور هم جمع شوند! از صبح که از خواب بیدار می‌شوند تا شب که سرشان را روی بالش می‌گذرانند، دغدغه‌‌شان همین چیزهاست: رفتن به فروشگاههای مواد غذایی، انتخاب رنگ مو، سِت کردن لباس و کیف و کفش و تست [...]

    خرداد ۱۶ام, ۱۴۰۳|توسعه ی فردی|دیدگاه‌ها برای زندگی از زوایای مختلف بسته هستند

    دور نیست، باید رفت.

    از تلخی به شیرینی و از شیرینی به تلخی، زندگی همین است! باید تلخی را به کامت بریزد تا به خود آیی! روزگارت تلخ که می‌شود، حواست هست! حواست به همه چیز هست. سعی می‌کنی گیج نزنی! راستش گاهی گیج می‌زنم، آنقدر عجیب که وقتی می‌فهمم چه شد و چه کردم، مبهوت به خودم نگاه می‌کنم! بعد روزگار سیلی محکمی می‌زند که برق از سرم می‌پرد. گاهی فکر می‌کنم چالش‌های زندگی [...]

    خرداد ۸ام, ۱۴۰۳|توسعه ی فردی|دیدگاه‌ها برای دور نیست، باید رفت. بسته هستند

    چرا اینجاییم؟!

    فکر کنم موندن زیاد در رنج برای ما اینقدر عادی شده که اگه بخندیم و خوشحال باشیم تعجب میکنیم. من پذیرفتم که شادی و خوشحالی فقط یک بخش خیلی خیلی کوچیک توی زندگی هستن. بخش بزرگی از زندگی اختصاص داده میشه به برخاستن، حرکت کردن، گاهی از این شاخه به آن شاخه پریدن و گاهی به هیچی نرسیدن اما  ادامه دادن. خوبه که وسط این شلوغیا فرصتی بذاریم برای: اندیشه‌کردن، درک [...]

    اردیبهشت ۳۰ام, ۱۴۰۳|توسعه ی فردی|بدون دیگاه

    از سرگردانی تا سرگردانی

    ویدیویی از صحبت‌های مجتبی شکوری در آپارات دیدم با عنوان: "در ستایش سرگردانی"؛  فوق‌العاده بود. هر چند بخش‌هایی از آن را در برنامه‌ی کتاب باز هم دیده بودم اما این سه قسمت در کنار هم بینش تازه‌ای به من داد. گاهی یک سخنرانی یا یک کتاب وزن آگاهی فرد را افزایش می‌دهد؛ آدم فکر می‌کند پس از دیدن و شنیدن داستان این آدمها چیزی به او اضافه می‌شود، شاید اغراق باشد [...]

    اردیبهشت ۲۲ام, ۱۴۰۳|توسعه ی فردی|بدون دیگاه