وقتی کسی بهتون آسیب میزنه اینکه اونو از زندگیتون حذف کنید و باهاش خداحافظی کنید منطقیه؛ اما یکنفر دیگه هم هست که باید با اونم خداحافظی کنی و اون ورژن قبلیِ خودته، همون ورژنی که اجازه داد بهش بیاحترامی کنن و آسیب بزنن.
به نظرم خداحافظی از دومی سختتره! چون شما یک کَندهشدن رو داری تجربه میکنی. تو با طرز تفکر و رفتارت یکی شده بودی و فکر میکنی جداشدن از اون تفکرات یعنی نادیده گرفتن خود! اون تفکرات از خانواده و محیط به تو رسیده بودن! خب، میتونی بریزی دور و باورهای جدید رو جایگزین کنی.
اغلب افراد در همین ابتدا نمیتونن چیزی رو دور بریزن. اونا میترسن؛ و این ترس فریبِ ذهنه. این ذهنه که میگه تو نمیتونی، تو کافی نیستی، تو همینی، تو تغییر نمیکنی و…
اما اگه به وزوزهای ذهن گوش ندی و دوام بیاری و به ترست غلبه کنی وارد مرحلهی بعدی میشی؛ تغییرات وسیعی در تفکر و سبک زندگیت اتفاق میفته.
در اینجا یک بهم ریختگی رو تجربه میکنی. باورها زیر و رو میشن و بر انتخابها و زندگی روزمره تاثیر میذارن، همه چیز به هم میریزه. فکر میکنی افسرده و منزوی شدی ولی اینطور نیست تو داری یک خودِ جدید میسازی، خودی که با اون قبلی خیلی فرق داره.
تنها کاری که باید در این مرحله انجام داد، ادامه دادن و ناامید نشدنه. اگه میخوای به یک ورژن بهتر تبدیل بشی تنها راهش تسلیم نشدنه.
به نظرم مسیر تحول و خودشناسی شبیه موج سواریه. دریا برای اون کسیکه با شجاعت میره جلو و تحول رو انتخاب میکنه هیچوقت آروم نیست.
گاهی موجها اونقدر بلندن که پرتت میکنن تو آب! تنها کاری که باید بکنی اینه که روی موج بعدی سوار شی. سختی مسیر رو بپذیری و ادامه بدی.
به نظرم در این مسیر نیاز به دو ابزار داریم. ابتدا شجاعته. شجاعت انتخاب و افتادن در مسیر و دومی تداومه. در هر صورت باید ادامهداد.
ثبت ديدگاه