امروز فهمیدم چقدر نمیدانم!
امروز کسی را دیدم که خودش را خاصترین، برترین و خارقالعادهترین آدم میدانست.
کسی که دقایقی طولانی از زیبایی و تکبودن و هنرمندبودن خود تعریف میکرد و از نظر خودش کمتر کسی به گَردپایش میرسید.
با دیدنش خدا را شکر کردم که این جسارت و توانایی را دارم که اشتباهات و ضعفهای خود را ببینم. بنظر من دیدن و برشمردن کاستیهایمان کمک میکند همیشه در حال آموختن باشیم. زیرا انسان زمانی سقوط میکند که خود را کامل بداند و تلاشی برای یادگیری بیشتر نکند. زمانی که ضعفهای خود را مانند خاکروبه زیر فرش پنهان کند و مشغول ستایش خود شود.
امروز فهمیدم چقدر نمیدانم!
باید درسهایی را که از زندگی آموختهام مرور کنم، نکند به خُرده اطلاعاتم مغرور شوم و در یک نقطه توقف کنم.
توقف سقوط است.
باید یاد بگیرم، اعتراف میکنم نمیدانم، کم میدانم و گاهی حس میکنم خالیِ خالیام. بغض میکنم و احساس نادانی میکنم. سپس شروع به نوشتن میکنم، از دیگران یاد میگیرم. متوجه میشوم چقدر نمیدانم! چقدر کم میدانم! ونیاز دارم بیشتر بخوانم، بنویسم و یاد بگیرم.
ثبت ديدگاه