شکستگیهایم را که بند میزنم، تواناتر از قبل ادامه میدهم. بندهای ظریف جلوهای درخشان و زیبا به من میبخشند.
گاهی به گذشته برمیگردم اما نه برای افسوس خوردن، برای مرور آنچه از گذشته آموختهام.
گذشته پر از درسهای رشددهنده است، پر از نکات ریز و رنگارنگ، پر از قصههایی که قرار است روشناییبخش مسیر قهرمانیام باشد.
شکستهایم را میپذیرم و آنها را در دفترچهام لیست میکنم، کسی چه میداند، شاید در آینده کتابی از شکستهایم بنویسم. هرچه شکستهایم بیشتر باشند کتابی غنیتر خواهمنوشت و از دلِ شکستها هزاران نکته برای یادگیری و آموختن به دیگران خواهمگفت.
من آموختهام شکست ها به ما بینش عمیقتری میدهند. به ما یاد میدهند چگونه دوباره بلند شویم و از نو شروع کنیم.
من آموختهام با تجربهی یک شکست دیوار ترس تَرَک برمیدارد و با شروع دوباره ترس یک قدم عقبنشینی میکند. اگر چندین بار شکست را تجربه کنیم ، ترس درهم شکسته و خُرد میشود و ما توانمندتر و قویتر از همیشه خواهیمشد.
من آموختهام گاهی انتخابهای ما، ما را از هدفمان دور میکنند. اگر میخواهیم به آنچه در ذهن خود ساختهایم نزدیک و نزدیکتر شویم باید در انتخابهایمان دقت کافی را بهکار ببریم.
باید توانایی رهاکردن داشته باشیم. باید بتوانیم کسی، یا چیزی را کنار بگذاریم و حذف کنیم. با انتخاب هوشمندانهی افرادی که با آنها معاشرت میکنیم، تفریحات و سرگرمیهای ما و مهمتر از همه عادتهای روزانهی ما، درهای موفقیت را به روی زندگیمان میگشاییم.
من آموختهام تنها ماندن با خود و ساختن لحظاتی غنی در خلوت، ارزشی برابر با طلای ناب دارد. در تنهایی میتوان ذهنی ثروتمند ساخت. ذهنی سرشار از نظم و یکپارچگی. ذهنی سرشار از باورهای قوی.
این تنهایی به معنای انزوا نیست، رشد در این سطح یعنی تبدیل شدن به فردی که میتواند یاریدهنده باشد، میتواند دستی را بگیرد و زخمی را التیام ببخشد.
من آموختهام بهترین تمرکز، تمرکز بر روی خود و زندگی خود است. بالاخره باید یاد بگیریم که در هیاهو و شلوغی روزها لحظاتی را به تمرکز روی خودمان، رفتارمان و زندگیمان اختصاص دهیم. باید خودمان را بازبینی کنیم.
من آموختهام عشقی که من به اطرافیانم ابراز میکنم، نتیجهی بذر عشقی است که خودم در وجودم کاشتهام. من کاملا آگاهانه عشق را در وجودم پرورش میدهم، سپس آنرا میبخشم.
ثبت ديدگاه