وقتی هر روز مینویسی و صبح که چشمانت را باز میکنی، اول دستت به سمت دفتر و قلم میرود، یعنی نوشتن با زندگی تو عجین شده است.
بتدریج کلمه برایت مهم میشود و ارزش کلمات را بیشتر میفهمی. وقتی صحبت از ارزشها میشود، در لیست من کلمه در جایگاه بالایی قرار میگیرد.
کلمه جان دارد. کلمه میتواند زندگی ببخشد یا زندگی بگیرد. سالها پیش ارزش کلمات برایم کمتر بود، دلیلش نا آگاهی و درک پایین من نسبت به ارزش کلمات بود. گاهی برای پاسخدادن و وقتتلفکردن کلمات را قربانی میکردم؛ من به خاطر بیتوجهی به ارزش کلمات هزینهی زیادی پرداختم که نتیجهاش بیاحترامیهای متعددی بود که میدیدم.
افسوس نمیخورم؛ بقول مولانا:
فرو شدن چو بدیدی، بر آمدن بنگر !
رشد و یادگیری هزینه دارد و من هزینهی سنگینی بابت آن پرداختم. من با سه سال در انزوا بودن نتیجهی درخشانی گرفتم و آن رشدِ بذر نهفتهی عشق بود که در من شکفت و اوج گرفت.
من آموختم سرچشمهی کلماتی که بر زبانم جاری میشوند افکار من است. اگر مایلم کلماتم زیبا، اثربخش و شگفتانگیز باشند باید در بستری مناسب پرورش یابند. مثل خاک خوب و نور و آب کافی که برای رشد گیاه موثر است، کلماتی که در وجود من جاری میشوند برای رشد به بستر مناسبی نیازمندند.
من بستر مناسبی فراهم کردم. تغییر از “من” شروع شد.
من آموختهام کلمات را باید برای کسانی خرج کرد که ارزش کلمه را میدانند. وقتی من با دقت زیاد و فکرکردن برای انتخاب کلمه، جملاتی را مینویسم و یا برزبان میآورم، یعنی به تاثیرگذاری کلمه برروی فرد هم فکر کردهام. تنها جاری شدن کلمات مهم نیست، من به تاثیر کلمات هم فکر میکنم و دقیق میشوم تا کلماتم روحی را نخراشد.
من دریافتم هر چه کلمات من غنیتر باشند و آگاهانهتر انتخاب شوند، فاصلهی من از خیلیها بیشتر میشود.
من آموختهام کسیکه در کلامش ترس موجمیزند و هدفش القای ترس در ماست، خودش از ترس بزرگتر و ریشهدارتری رنج میبرد.
من آموختهام هرقدر که اهدافمان برایمان مهم باشند، اما روزهایی هست که دلمان میخواهد هیچکاری نکنیم و به آنها فکر نکنیم.
من آموختهام دلیل خشم و عصبانیت برخی افراد، بخاطر شکاف عمیقیست میان آنچه هستند و آنچه میخواهند باشند. آنها به اشتباه برای پرکردن این شکاف به دنبال قدرت میروند، در نهایت چیزی که این شکاف را پُر میکند، عشقی است که در دورن فرد وجود دارد. اما کشف و درک آن بینشی عمیق میخواهد. جهانبینی فرد باید تغییر کند.
من آموختهام تلاش برای متقاعدکردن افرادی که از دشواری و غیرممکن بودن تغییر درزندگی میگویند؛ کاری بیهوده است. تغییر و رشد از درون آغاز میشود و ما قادر نیستیم دیگران را مجبور به تغییر کنیم. تنها با رفتار و کلاممان میتوانیم تاثیرگذار باشیم. اما ممکن است ،درک آن فرد از تاثیرگذاری هم متفاوت باشد. (همه به یک اندازه تاثیر نمیپذیرند)
میزان درک آدمها را با انتخاب کلماتشان بسنجید. گاهی با یک کلمه آرزوهای یک فرد به تهدرهای عمیق سقوط میکنند و گاهی فردی با یک کلمه اوج میگیرد.
نمیتوان انتظار داشت که همهی آدمها ارزش کلمات را درک کنند؛ اما میتوان در دایرهی کسانی قرار گرفت که به کلام و کلمات ما احترام میگذراند و ارزش قائلند.
احترام و ارزش گذاشتن به کلام است که باعث تقویت و دوام رابطهها میشود. احترام، عشق میآفریند و در این میان کلمات نقش اصلی را بازی میکنند.
ثبت ديدگاه