چند روز پیش یکی از دوستانم پرسشنامهای برایم فرستاد و خواست به پرسشها پاسخ بدهم.
اولین سوال پرسشنامه این بود؛ اگر با چهل سالِ بعد خودتان روبرو شوید، اولین سوالی که از او میپرسید چیست؟
نیازی نبود فکر کنم زیرا در یک ثانیه سوالی در ذهنم نشست که توانستم پاسخ بدهم. سوال این بود.
آیا امروز چیزی نوشتهای؟
با پاسخ به همین یک سوال آنچه طی چند سال گذشته برای آن تلاش کردهام، معنای خاصتری به خود گرفت .
روز بعد در میان انبوه دفترهایم دفتری پیدا کردم که جلد نارنجیرنگ دارد با قلبهای رنگی. دفتر خاطراتیست که در چند صفحهاش قبلا نوشته بودم. صفحهی اول را که باز کردم چشمم به تاریخ یادداشت افتاد. اول مهر سال ۸۸ .
و بعد چند صفحهای را سیاه کرده بودم و تاریخ روزهای مهرماه در آن ثبت شده بود.
دوازده سال از آن یادداشتها گذشته و من این روزها جدیتر و هدفمندترمینویسم.
وقتی به چهل سال بعد و انبوه نوشتههایم و کتابخانهای که پراز کتابهای مختلف است، فکر میکنم، هیجانزده میشوم.
خلق کردن لذتبخش است و با خود انرژیهای خوب و مثبت را به زندگی سرازیر میکند.
من مینویسم، چون نوشتن به روزهایم معنا میدهد، مینویسم چون نوشتن همچون وعدههای غذای روزانه جزئی جداییناپذیر از زندگیام است. من مینویسم تا از نا آرامیها و تنشها رها شوم. من مینویسم تا گرههای ذهنم باز شوند و بهتر بفهمم. من مینویسم تا زیباییها را وسیعتر ببینم و زشتیها را درک کنم.
این روزها دلایل و چرایی نوشتنم همین چند خط بالا هستند، بیشک چهل سال بعد دلایل و چرایی نوشتنم تغییر میکند، همانطور که دلایلم نسبت به یک سال پیش تغییر کردهاند.
نوشتن مزیتهای زیادی دارد و یکی از آنها اینست که هیچوقت اینکار به حاشیه نمیرود و قدیمی نمیشود. نوشتن همچون خورشید است، گرما، نور و انرژی و زندگی میبخشد. نوشتن ما را نجات میدهد.
خیلی خوب بود بیتا جان و جالب این بود که همین نیم ساعت پیش داشتم فکر می کردم که آخر این کار به کجا می انجامد ؟ چیزی که همیشه دوست داشتم نوشتن داستانی بوده ولی آیا یک نویسنده خوب میشوم؟
مطلب شما هم مثل همیشه عالی.
ممنونم ندا جان. این تداوم در انجام یک کاره که بهش معنا میده. گاهی چرایی کارمون رو گم میکنیم، اما تداوم و پیش رفتن به کارمون معنا میده.
نوشتن برای برخی یک هدف است. اما من دوست دارم نوشتن برای من هدف نباشد روزمرگی و عادت باشد. فکر میکنم که اینطور نوشتن ما را “به قول شما” نجات میدهد.
ممنونم از نظرتون