امروز پس از ماهها به بازار نزدیک خانه رفتم. هوا کمی سرد بود و آفتاب بیرمقی سعی میکرد پردۀ سیاه ابرها را کنار بزند و خود را نمایان کند.
این روزها ساعتهای زیادی در خانه مشغول کلاسهای مجازی دخترم هستم و پا به پای او در همه کلاسها شرکت میکنم و حواسم هست چیزی از زیر نگاهم رد نشود،امروز نکتهای توجهم را جلب کرد.
روزهایی که بیشتر میخوابم یا صبحها دیرتر از خواب بیدار میشوم و به جز کارهای روزمره کاری نمیکنم، این رخوت و سستی مرا بیشتر به نشستن درخانه وابسته میکند. کمکها و تلاشی که برای تکالیف درسی دخترم بکار میبرم، مرا بیش از همیشه به فعالیت وا میدارد. من هیچوقت به درس و مدرسه علاقه نداشتم، تا همین امروز میگفتم :«وضعیت آموزشهای مجازی به احساس رخوت دامن میزند. درس خواندن هیچ جذابیتی ندارد، بچهها از آموزشها کلافهاند و ساعتها سررا در گوشی بردن صبر و حوصلۀ زیادی میطلبد.»
هر چه بیشتر خود را در محاصرۀ رفتارها و کارهای چالشی و پر استرس قرار بدهیم، ضربان قلب بالا میرود و ما اشتیاق بیشتری داریم تا از خانه خارج شویم و ساعتی را در بیرون از خانه تفریح کنیم. هر چه ازچالشها و استرسها دور بمانیم در چاه امنیت و روزمرگی درجا میزنیم.
شاید این حرف کمی عجیب باشد؛ اما چه بهتر که مدارس مجازی شدند و این برای من دغدغهای شد، که ذهن خود را به چالش بکشم و از رخوت و بیحوصلگی دور شوم. میخواهم از زاویهای متفاوت به این موضوع نگاه کنم. هوشیاری در مقابل برنامۀ شاد که روی موبایلم است، ذهنم را پویا کرده. ذهنی که همواره در حال استراحت و در وضعیت ایستا باشد کمکم کارایی خود را از دست میدهد.
این روزها همۀ ما به واسطۀ وجود ویروس کرونا بارها خستگی روح و روان را تجربه کردهایم و همه آرزو دارند این وضعیت هر چه زودتر به پایان برسد. امیدوارم خورشید سلامتی و شادی از پشت ابرهای سیاه بیرون بیاید و پویایی زندگی همه را در بر بگیرد.
مطالب بیشتر:
ثبت ديدگاه