وقتی یک نفر درباره ی نزدیکترین اشخاص در زندگی اش مثل (همسر،فرزند ،پدر ،مادر ،خواهر یا برادرش) برایم حرف می زند و یا گله و شکایتی می کند، خوب به حرفهایش گوش می دهم و سعی نمیکنم احساس یک فرد بیچاره و قربانی را به او القا کنم.
برایش دلسوزی نمیکنم .ترحم نمیکنم. وقتی به شخصی ترحم کنم یعنی او را ضعیف و ناتوان می بینم. به او نمی گویم که تو کاملا راست میگویی . نمی گویم که حق با توست . به او نمی گویم که تو لیا قتت بیش از اینهاست تو حیف شدی .نمی گویم حالش رابگیر. تنبیه اش کن .
“کاسه ی داغتر از آش نمی شوم”.
به او نمی گویم آخی طفلی بیچاره درکت میکنم . نه ! به او هیچ یک از این حرفها را نمی گویم .
به او می گویم :
اگر تو جای او بودی چکار میکردی ؟ به او می گویم : آیا می توانی نسبت به این شخص جورِ دیگری فکر کنی ؟ آیا تصوراتت دربارۀ این آدم صد در صد درست است ؟ اگر تصوراتت درست است چرا کمکش نمیکنی ؟! هزاران آدم در سراسر دنیا با افرادی که نمیشناسند و هیچ نسبتی ندارند همدلی وهمدردی می کنند. ما ساعتها پای صحبت غریبه ها مینشینیم .ساعتها فیلم های آبکی تلویزیون را می بینیم ولی روزانه یک ربع زمان نمی گذاریم تا پای صحبت نزدیک ترین افراد در زندگی مان بنشینیم!
به او می گویم حتما راه دیگری وجود دارد .به او می گویم تو برو جلو کمکش کن اگر کمکی خواستی من هستم.
چرا این حرف ها را به او میگویم ؟!
چون می خواهم حس کند آنقدر قوی است که می تواند روابطش را سامان ببخشد. من با او از موضع قدرت حرف میزنم نه ترحم. زیرا که ترحم او را ضغیفتر وشکنندهتر میکند . تلاش در جهت بهبود روابط نشانۀ قدرت است ،قدرتی که از دلِ عشق بیرون میآید.
شاید فکر کنید خب این چیزهایی که من می گویم بدیهی و روشن است گفتن ندارد !بله همه چیز در گفتار آسان است اما وقتی پای عمل به میان می آید همه درجا میزنیم!
یک سوال ؟!
چند در صدِ ما وقتی این حرفها و ناله ها را می شنویم به فرد مقابلمان احساس “قوی بودن” می بخشیم؟ قوی بودن یعنی بتواند در ابتداخودش را وسپس روابطش و زندگیاش را از نو بسازد. و گرنه تخریبکردن که روش ضعیفان است!
چقدر سعی می کنیم نگاهش را به مسائل تغییردهیم ؟
چقدر کمک میکنیم تا برای تغییر شرایطش ابتدا از خودش شروع کند؟!
تخریبکردن ساده است. اگر واقعا میخواهیم تاثیر مثبتی در زندگی خود و دیگران داشته باشیم باید به بازنگری و ساختن فکر کنیم.

ثبت ديدگاه