در میان روزهای پُر از فعالیت و پُرکاری ،روزهایی هم هست که انگیزهای برای انجام کارها ندارم.امروز صبح که از خواب بیدار شدم هنوز خسته بودم. حدود هفت ساعت خوابیده بودم اما باز هم احساس خستگی و خواب آلودگی داشتم. نوشتن دو مقاله که هر به دو هزار کلمه میرسید را باید انجام می دادم. کتابی را که باید تا سه روز آینده تمام میکردم ،هنوز دو سوم کتاب مانده است. ظهر وقت دندانپزشکی داشتم و بعدازظهر معلم دخترم میآمد. کارهای دیگری هم داشتم …
من چند روز یکبار این روزهای شلوغ را در برنامهام دارم. روزهایی که نمیدانم از کجا شروع کنم.روزهایی که کارهایم را در ذهنم لیست میکنم ،نگاهی به حجم کارم میاندازم و اگر زمان زیادی بخواهد یا انرژی فکری زیادی بطلبد،سست میشوم.رخوت بر وجودم چنگ میاندازد و من میمانم و کارهای انجام ندادهی تلنبار شده!
اینطور روزها احساس میکنم نیاز به یک محرک و انگیزه دارم.اغلب موارد کسی نیست،کسی که باحرفهایش مرا از جا بلند کند و وادارم کند کارم را انجام دهم.شاید زمانی ذهنم را درگیر میکردم که حتما باید کسی باشد تا با حرفهایش انگیزه در من بیدار شود و مرا به جلو هُل دهد،اما مدتیست یادگرفتهام وقتی کسی نیست که در من انگیزه ای ایجاد کند ،خودم باید تمام تلاش خود را به کار ببرم و ادامه دهم.
من از کارهای سخت شروع میکنم. کارم را به سه قسمت در روز تقسیم میکنم و سعی میکنم در این سه قسمت کل کار یا قسمت بزرگی از کار را انجام دهم. وقتی میبنم کارها به آرامی پیش میروند و در حال انجام شدن هستند،از کلافگی و گیجی رهایی مییابم.
کارهایی را که میتوانم به روزهای بعد موکول کنم یا میتوانم از کسی کمک بگیرم حتما اینکار را انجام میدهم.
همه چیز بستگی به اولویتهای ما دارد. اینکه چقدر حاضریم بر احساس بی حوصلگی و رخوت غلبه کنیم و حتی یک یا دو درصد کارمان را پیش ببریم.کارهایی که در انجام دادنشان تعلل می کنیم و پشت گوش میاندازیم ،انرژی منفی زیادی را به ما منتقل میکنند. این بستگی به خودِما دارد که تصمیم بگیریم انرژی های منفی را از خود دور کرده و به خود و انرژی درونیمان ایمان داشته باشیم و مطمئن باشیم میتوانیم از پس انجام کارها برآییم.
مطالب بیشتر:
ثبت ديدگاه