
کافیست یک روز ننویسی بعد می بینی همین وقفۀ یک روزه به اندازۀ ده روز تو را از نوشتن دور کرده است.
***
تا همین چند وقتِ پیش فکر میکردم ،زندگی در یک روستای دور افتاده با کمترین امکانات و دسترسی نداشتن به اینترنت و موبایل زیاد هم بد نیست!
***
میدانی !من زیاد خیالبافی می کنم ، همه چیز در رویا بنظر ساده می آید .فکر میکنم اغلب آدمها در رویاهایشان پذیرنده های خوبی هستند ولی موقع عمل که میرسد همه جا میزنند.
***
یک روز فقط یک روز دست به قلم نبردم ،به اینترنت دسترسی نداشتم ،تا زانو در برف فرو رفته بودم و در حالیکه از کوه بالا میرفتم به نوشتن فکر میکردم. تا پیش از این، فکر نمیکردم روزی وبلاگ نویسی آنقدر مهم شود که یک روز بدون آن ، یک روز تلف شده باشد.
***
من در این روز سرد و برفی با ذهنم نوشتم، در ذهنم قصه ها ساختم ،رویاها ی زیبایی بافتم ؛سپیدی برف مرا تا عمق سیاهی ها بُرد. شاید عجیب باشد ، من در میان اینهمه زیبایی به زشتی ها هم فکر میکنم! میدانی ! به زشتی ها که فکر میکنم ،زیبایی ها چندین برابر زیباتر می شوند!
***
مناظر برفی ،کوهستان سپید پوش،روستای یخ زدۀ خواب ،سگ های نگهبان … راستی به چشمان چند سگ نگهبان با دقت نگاه کردم ؛ چقدر آن چشمها افسرده بودند!
***
هر وقت احساس کردید از بقیه خیلی بهترید ، هر وقت نقص ها و ضعف های دیگران آشکار و غیر قابل تحمل بنظرتان آمد ،قبل از اینکه آن ایرادها را در ذهن تان بزرگ کنید و تبدیل به یک منتقد رفتاری شوید ، از خود بپرسید :آیا رفتارها و حرف های من نیز ذهن کسی را درگیر می کند ؟! ما گاهی خبر نداریم که چقدر غیر قابل تحمل هستیم!
***
حالا فهمیده ام یک روز هم نباید از نوشتن دور شوم ، از نوشتن که دور می شوم گویی از خودم دور شده ام! نوشتن به من کمک می کند خودم را بهتر ببینم ،زیبایی هایم را ،زشتی هایم را ، و آنچه که باید بدانم اما نمی دانم !
می نویسم تا یاد بگیرم از این برف نوشته های پراکنده…
مطالب بیشتر :
ثبت ديدگاه