ایده ای برای نوشتن

 ایده

وقتی هیچ ایده ای برای نوشتن ندارم به دفتر صفحات صبحگاهی ام مراجعه می کنم. این دفتر برای خودش بازار مکاره ای است ،اما با این حال هر ایده ای را برای نوشتن و انتشار نمی پسندم ، نکتۀ جالبی که در بارۀ بعضی جملات این دفتر باید بگویم این است که : دفتر صفحات صبحگاهی را هر روز معمولا بین ساعت پنج و نیم تا شش صبح می نویسم .  وقتی شروع به نوشتن میکنم دست و قلمم روی کاغذ می دوند و چشمانم نیمه باز است ؛تقریبا پس از نوشتن سه -چهار صفحه دفتر را می بندم و صبحانه آماده میکنم ، هیچوقت صفحات صبحگاهی را ویرایش نمیکنم و برنمی گردم و بخوانم، چون این نوشته ها قرار نیست جایی منتشر شوند! اما گاهی در لابلای سطرهای دفتر به دنبال یک جمله یا کلمه  ای برای ایده گرفتن میگردم ،چشمم به جملاتی می افتد که تعجب میکنم، در دل می گویم ،اینها را من نوشته ام؟! شگفت زده می شوم! انگار نیرویی هر روز صبح زود ناخودآگاهِ مرا وادار می کند هر چه در ذهن دارم بر روی صفحۀ سفید کاغذ تخلیه کنم! برخی کلمات در دایرۀ واژگان روزانۀ من نیستند اما بر خطوط دفتر ثبت شده اند! حیرت انگیز نیست ؟!

 اینترنت

روزی روزگاری گوشی های همراهمان هر از گاهی زنگ میخورد تا اینکه برنامه های پیام رسان کار را آسان کردند و حرف هایمان را در چند چت ساده و چند جمله رد و بدل کردیم. ما دیگر کمتر از پیش صدای یکدیگر را می شنیدیم … تا اینکه اینترنت قطع شد و انگار آدمهایی که در لیست گوشی هایمان بودند همراه با قطع اینترنت ناگهان ناپدید شدند! وقتی هر روز با بالاو پایین کردن لیست واتساپ و تلگرام و… عکسی از پروفایل نزدیکان و دوستانمان می دیدیم ،اطمینان داشتیم که همین نزدیکی ها سرشان گرم است و مشغولند ،احتمالا آنها نیز درباره ما همین فکر را  می کردند! حالا همه روزی صد بار چک می کنند تا از وصل شدن اینترنت مطمئن شوند. آیا می خواهند از حال یکدیگر باخبر شوند ؟! مسلما” نه !… دیگر  نه تنها گوشی های همراه زنگ نمیخورد بلکه  ازتلفن های خانه هم صدایی در نمی آید! امکان پست گذاشتن در سایت مثل یک روزنۀ کوچک در انتهای غاری تاریک است!

 

 

اندیشیدن

هفتۀ پیش که اوضاع اینترنت آشفته نبود، در صفحۀ اینستاگرام سجاد سعیدنیا مطلبی خواندم که مرا به فکر فرو برد. کپشن طولانی بود و بسیار جذاب و خواندنی ؛ اما یک جملۀ آن کافی بود تا مرا به اندیشیدن وا دارد جمله این بود : ” پیش از آنکه دیگران را به درک نکردن خود متهم کنید، بررسی کنید نفر مقابل را درک کرده اید”؟!

 

مطالب بیشتر: 

 

یادداشت های پراکنده 

من دریافته ام که راه طولانی ست