هر شب که عقربه‌های ساعت به یازده می‌رسد انگار زنگی در گوشم به صدا در می‌آید، باید چیزی بنویسی، اگر سرِشب نوشته‌ای ذخیره کرده باشم نگران نیستم سریع نگاهی به متن می‌اندازم و کمی ویرایش و سپس منتشر می‌کنم.

ولی اگر نوشته‌ای ذخیره نکرده باشم، حسابی سخت می‌شود، چون ایدههاست که به ذهن سرازیر می‌شوند و من باید از میان آنها یکی را انتخاب کنم. از هر پنج ایده چهارتای آنها به درد نخور هستند. اصلا نمی‌دانم باید چه بنویسم؟!

اما در این میان نیرویی هست که مرا به نوشتن وا می‌دارد.

بنظر من، نوشتن، نیروی جاذبه‌ای در خود دارد که علاقمندان را به خود جذب می‌کند. شاید بتوان گفت هر کاری و هر مهارتی که به صورت منظم و مداوم انجام شود، احساس مسئولیتی در ما ایجاد می‌کند و همین حس تعهد است که هدفمندی را در ما شکل می‌دهد…  ادامه دارد