میگویند:
بدن ما هر چند سال یک بار کاملن نو میشود. تقریبا در همهی قسمتهای بدن، سلولهای فرسوده دائما میمیرند و جایشان را به سلولهای جدید میدهند. یعنی پس از مدتی همهی سلولها نو میشوند.
آیا منِ امروز همان منِ هفت سال قبل است؟
نیازی ندارم زیاد فکر کنم تا پاسخ این سوال را بدهم. خیر، منِ امروز بسیار متفاوت است.
من او نیستم. من، آن منِ چند سالِ قبل نیستم.
امروز تست آرکتایپها را کامل کردم. با اینکه خودم متوجه تغییراتم شدهام اما نتیجهی تست برایم بدیع و جالب بود. با پاسخ تست فهمیدم از بیتای سالها قبل فرسنگها فاصله دارم؛ و این باعث خشنودی من است.
سپس با استاد معنویام دقایقی گفتگو کردم. پس از گفت و شنود متوجهی نکتهی جالبی شدم.
فکر میکنم همین دوسه ماه پیش بود که در دلم آرزو کردم ای کاش یک استاد معنوی داشتم. سال گذشته در چند دوره و کلاس آنلاین با موضوع خودشناسی و عرفان شرکت کرده بودم اما شرایط آن دورهها طوری بود که نمیتوانستم هر زمان که دلم میخواهد و نیاز دارم با معلمم گفتگو کنم، ارتباط در پیوی با استاد دوره امکان پذیر نبود.
اما این دوره فرق دارد. این معلم فرق دارد. من هر زمان که در ذهنم دچار گرهای شوم یا نیاز به گفتگو داشته باشم فقط کافیست که برایش یک ویس بفرستم ؛ او همواره پاسخگو و راهنماست. برای وجودش سپاسگزارم.
اینکه میگویند انسانها به هر حال به خواستهشان میرسند، درست است. اما اکثر ما وقتی میرسیم که دیگر فراموش کردهایم که، چیزی که امروز دریافت کردهایم همان خواستهی مدتها قبل است.
وقتی به خودم رجوع میکنم درمییابم، امروز خوشحالترم. شاید برای آنها که از نزدیک شاهد دغدغههای این روزهایم هستند عجیب باشد؛ چرا با وجود اینهمه مسئله و موانع که در زندگی دارم این روزها حال بهتری دارم؟
دلیلش، داشتن انبوه مسائل و دغدغههاییست که تا صبح چشم باز میکنم مقابلم قطار میشوند! آنقدر ذهن و جسمم به دنبال حل مسئله، حرکت و آرزوی گشایش است که تقریبن زمان زیادی برای پرداختن به افکار بیهوده و پرسه در شبکههای اجتماعی ندارم.
شبها آنقدر خستهام که تا سرم را روی بالش میگذارم پس از گفتن چند ذکر شکرگزاری و جملات تاکیدی آرامشبخش پلکهایم سنگین شده و میخوابم.
پروردگارم همیشه سپاسگزارم.